تعریف
صرع یک بیماری است که با تشنجات مکرر در یک دوره زمانی خود را نشان می دهد. تشنج به یک حمله ناگهانی در فعالیت الکتریکی مغز اطلاق می شود که می تواند باعث کاهش هوشیاری، حرکات مکرر و انقباضات عضلانی و گاهی اختلالات حس شود. ۲۵% موارد صرع در سنین قبل از ۵ سالگی بروز کرده و ۵۰% موارد آن قبل از ۲۵ سالگی خود را نشان می دهند. و موروثی می باشند که در خانواده های خاصی شیوع بالاتری را دارند.
دلایل ایجاد صرع
مغز در حقیقت از مجموعه ای از سلولهای عصبی بنام « نورون » تشکیل شده است و افکار، احساسات و اعمال فرد تحت کنترل مغز است و این فعالیتها توسط تکانه های الکتروشیمیائی صورت می گیرد، سلولهای عصبی حدود ۸۰ بار در ثانیه از خود سیگنال صادر می کنند ولی، شرایط مختلف و محرکهای متفاوتی باعث می شوند سلولهای عصبی حدود ۵۰۰ بار در ثانیه تولید سیگنال کنند. در حدود ۷۰-۵۰ در صد موراد صرع، که علت تولید این سیگنهالهای که غیرطبیعی مشخص نیست که به این نوع صرع « صرع با علت نامشخص » می گویند. سایر موارد صرع البته درصد کمتری از موارد بیماری را تشکیل می دهند. تا حدی علت شناخته شده ای دارند. مثلاً بعضی از انواع صرع در اثر « آسیب مغزی » در بدو تولد بوجود می آیند که این آسیب ها می توانند در اثر کاهش اکسیژن رسانی به مغز ، ضربه به سر يا خونریزی شدید، عدم تطابق و سازگاری خون مادر و بچه، عفونت ( قبل، حین و بلافاصله بعد از تولد) بوجود آیند. بعضی از انواع صرع نیز ارثی می باشند مثل « صرع میوکلونیک جوانان ». سایر علل ایجاد صرع مثل ضربه به سر، استفاده زیاد از الکل ، نقایص مادرزادی ، التهاب بافت مغز یا نخاع ، بیماریهائی مثل سرخک ، اوریون و دیفتری ، استنشاق و یا خوردن مواد سمی مثل سرب، جیوه و یا مونواکسید کربن و یا قطع ناگهانی داروهای ضد صرع می باشد. صرع همچنین یکی از علائم سایر بیماریها مثل فلج مغزی، نورو فیبروز ماتوز، کمبود پیروات و یا اوتیسم … می باشد. حملات صرع
می تواند در اثر مواجهه با نورهای درخشان، بازیهای ویدئوئی، صداهای تکراری، کمبود خواب، مصرف زیاد الکل ، استرس ، سیگار و تغییرات هورمونی مثلاً در هنگام قاعدگی بروز نمایند.
صرع چه علائمی دارد؟
علائم تشنجات صرعی به ناحیه ای از مغز که تحت تأثیر سیگنالهای غیر طبیعی قرار می گیرد بستگی دارد. مغز به دو نیمکره تقسیم می شود و هر نیمکره نیز از چهار قسمت اصلی تشکیل شده است بنامهای قسمت پیشانی، گیجگاهی بالای سری یا آهیانه و پس سری.
قسمت پیشانی، رفتارهای حرکتی ما را کنترل می کنند مثل صحبت کردن ، فکر کردن و طرح و برنامه ریختن و همچنین خلق و خوی فرد و صرع این ناحیه شامل یک گروه تشنجات کوتاه است که سریعاً آغاز شده و ناگهان اتمام می یابند.
قسمت آهیانه یا بالای سری دریافت کننده ورودی های حس بدن بوده و آنها را تفسیر کرده و حرکات بدن را کنترل می کند . صرع این ناحیه تمایل دارد که به سایر نقاط مغز گشترش می یابد.
قسمت پس سری که تفسیر ورودی های بینائی را بر عهده دارد، در صورت درگیری آن و ایجاد تشنج در این کانون، با شاهد توهمات بینائی، چشمک زدنهای سریع و پلک زدنهای مکرر و سایر علائم مربوط به چشم خواهیم بود. قسمت گیجگاهی در حافظه و احساسات دخالت دارد و صرع این ناحیه که معمولاً در دوران کودکی آغاز می شود معمولاً قبل از شروع حمله صرع ، یک علائم آگاه کننده ( بنام Aura) که ممکن است بینائی، شنوائی، حس چشائی و … باشد رخ می دهند و سپس فرد حمله را تجربه می کند. بسته به اینکه کدام قسمت مغز درگیر باشد علائم ممکن است حرکتی باشد ( مثل حرکات شدید ناگهانی قسمتی از بدن ) و یا حسی باشد مثل احساس مور مور و خواب رفتگی در یک سمت بدن و یا علائم بینائی که مثلاً فرد چیزهائی را می بیند که واقعاً وجود نداشته و بقیه آنها را نمی بینند و یا علائم شنوائی که فرد صدای شخصی یا موسیقی و … را بصورت خیالی می شنود. تشنج می تواند همچنین باعث اختلال هوشیاری ، تهوع و فشارهای احساسی به فرد شود.
از نظر طبی، صرع به انواع زیادی تقسیم می شود که در این مختصر نمی توان به آنها پرداخت ولی چند نوع مهم آنها را توضیح می دهیم. یک نوع مهم صرع که بنام « صرع بزرگ » یا Mal – Grand نامیده می شود. در این صرع که معمولاً ابتدا سیگنالهای غیر طبیعی مغزی محدود به یک قسمت کوچک مغزی باشند، سریعاً به تمام مغز منتشر می شوند، و فرد پس از یک فریاد بلند بیهوش شده و روی زمین می افتد و در حالیکه هوشیار نیست، بدنش کاملاً سفت شده و حدود ۳۰ ثانیه در این حالت باقی می ماند. پس از این مرحله برای حدود ۶۰-۳۰ ثانیه بدن دچار انقباضات و رفع انقباض بصورت مکرر می شود. در طول تشنج بیمار سر خود را به یک طرف منحرف کرده و دندانهای خود را محکم به هم فشار می دهد و ممکن است دچار بی اختیاری ادرار یا مدفوع شود. همچنین ممکن است، فرد دچار اختلال تنفس شود که در این صورت ممکن است، پوست آنها در اثر کمبود اکسیژن به رنگ آبی متمایل شود. فرد مبتلا پس از اتمام حمله صرع و در حالیکه در حال بازگشت به حالت هوشیاری می باشد، ممکن است دچار سردرد، درد عضلانی و ضعف در دستها و پاها بوده و شدیداً احساس خستگی کند.
نوع دیگر صرع که بنام صرع کوچک یا Mal –Petiet معروف است معمولاً حوالی سن ۴ سالگی آغاز می شود و مدت آن حدود ۲۰-۱۵ ثانیه است . همچنین بیمار ممکن است برای مدت کوتاهی هوشیاری خود را از دست بدهد. کودک در این حالت بسیار ساکت بوده و حرکاتی مثل چشمک زدن ، خیره شدن و یا حرکات لب را از خود بروز می دهد. معمولاً کودک به سرعت به حالت نرمال باز گشته و فعالیت خود را از سر می گیرد، بدون اینکه از زمان تشنج چیزی به خاطر آورد. البته این نوع تشنج در دوران بلوغ و جوانی معمولاً متوقف می شود ولی اگر درمان نشود ، بیمار می تواند تا روزانه ۱۰۰ حمله بیماری را تجربه کند و بعضی از این کودکان ممکن است نهایتاً به صرع بزرگ مبتلا شوند.
صرع قسمت گیجگاهی مغز نیز قبلاً توضیح داده شده و به آن تشنج حرکتی _ روانی نیز اطلاق می شود ( زیرا هم هوشیاری و هم فعالیتهای حرکتی را درگیر می کند ) ابتدا با یک مقدمه
(Aura) که ممکن است حس چشائی ، شنوائی بویائی … باشد مثلاً فرد ابتدا احساس می کند دارد صدائی را می شنود و سپس وارد فاز اصلی تشنج می شود که ممکن است در این حالت بین ۲-۱ دقیقه کاملاً حالت گیجی پیدا کند و پس از اتمام حمله نیز حالت نیز تلو تلو خوردن، صداهای نامفهوم از خود بروز داده و در مقابل هر گونه کمکی مقاومت می کند.
یک حالت دیگر حملات تشنجی که می تواند تهدید کننده حیات باشد، « صرع مداوم » است که در آن بیمار برای مدت ۳۰ دقیقه دچار حملات صرعی شده که در بین حملات نیز به هوش نمی آید و مکرر دچار تشنج می شود.
در این نوع صرع، بیمار هوشیاری خود را از دست داده، تنفس وی مشکل شده و دچار انقباضات شدید عضلانی می شود و ممکن است برای قطع حملات تشنجی وی مجبور به بیهوش کردن بیمار بشوند.
در نوع دیگر صرع که بنام « صرع بدون حرکت » یا « حملات افتان » معروف است ،بیمار بطور ناگهانی برزمین می افتد و معمولاً این صرع در کودکان دیده می شود و یک دوره کوتاه هم هوشیاری خود را از دست داده و چیزی از محیط اطراف را درک نمی کنند.
چگونه بیماری تشخیص داده می شود؟
برای تشخیص بیماری معمولاً از تاریخچه ای که بیمار یا همراهان با توصیف حملات بیماری به پزشک می دهند، در کنار انجام یک آزمایش « الکترو انسفالوگرام » یا « نوار مغز » نامیده می شود، استفاده می گردد در نوار مغز چندین الکترود در مکانهای مختلف سر بیمار قرار داده شده و فعالیت الکتریکی مغز در آن نواحی اندازه گیری می شود و نوار مغز طولانی مدت و یا نوار مغز ویدئوئی از وی گرفته می شود تا امواج غیر طبیعی مشخص گردد. البته اگر پزشک به صرع مشکوک شود علاوه بر نوار مغز برای پی بردن به دلیل صرع ممکن است آزمایشات خونی برای چک کردن قند خون ، کلسیم ، سدیم و یا آزمایشاتی که عملکرد کلیه یا کبد را می سنجند و اندازه گیری تعداد گلبولهای سفید خون انجام شوند.
گاهی نیز نوار قلب برای چک کردن ریتم قلب و پی بردن به ریتمهای غیر طبیعی قلب درخواست می شود. CT اسکن و یا MRI نیز برای تشخیص تومور مغزی و یا علائم سکته مغزی و آسیب به بافت مغز استفاده می شوند.
بررسی مایع مغزی نخاعی نیز برای بررسی عفونت مغزی ممکن است لازم باشد.
با کمک تستهای فوق پزشک برای نوع درمان و طول دوره درمان بیمار تصمیم گیری خواهد کرد.
چگونه صرع درمان می شود؟
فردی که در حال تشنج است نمی توان حرکات او را مهار کرد. توصیه پزشکان در این حالت شل کردن و باز کردن دکمه های لباس، دور کردن هرگونه جسم نوک تیز و سفت از نزدیکی بیمار در حال تشنج است تا به خود صدمه ای نزند. گرچه نباید چیزی را در داخل دهان فرد در حال تشنج قرار داد ولی اگر بیمار در حال تشنج محکم زبان خود را گاز گرفته است می توان یک پارچه را چند تا کرد و بین دندان و زبان بیمار قرار داد تا از صدمه بیشتر به زبان بیمار جلوگیری شود. چرخاندن سر بیمار به یک طرف نیز باعث می شود. که تنفس بیمار راحت تر صورت گیرد. گاهی نیز تشنج در اثر یک مشکل زمینه ای پزشکی ایجاد شده ( مثلاً کاهش قند خون ) که با رفع آن ، تشنج نیز بر طرف می گردد، ولی صرع کلاً با داروهای ضد صرع کنترل می شود. بعضی از بیماران با یک یا چند دارو کنترل
می شوند. بیشترین داروهای مورد استفاده در درمان بیماری صرع عبارتند از : فنی توئین، کاربامازپین، فنو باربیتال، پریمیدون، والپوریک اسید، کلونازپام ، و اتوسوکسامید . بیمارانی که از داروهای ضد صرع استفاده می کنند باید بطور مرتب ویزیت شده و سطوح خونی داروهای آنها چک شود و همچنین عوارض مثل گیجی، تنبلی و خستگی، پر فعالیتی، حرکات غیر قابل کنترل چشم ، مشکلات گفتاری یا بینائی ، تهوع و استفراغ و اختلال خواب بررسی شوند.
صرع مداوم نیز ابتدا توسط داروهائی مثل دیازپام ، فنی توئین،فنو باربیتال درمان می شود و اگر به اینها جواب نداد، سایر اقدامات توسط پزشک انجام خواهد شد. اگر تشنج بعلت کاهش قند خون ایجاد شده باشد با تزریق محلول گلوکز وریدی ، تشنج رفع خواهد شد.
جراحی و درمان صرع وقتی مورد استفاده قرار می گیرد که توسط دارو صرع کنترل نشود
(صرع غیر قابل مهار) و یا اینکه عوارض درمان داروئی زیاد بوده و ادامه درمان به این علت ممکن نباشد. مؤثرترین جراحی در درمان صرع وقتی انجام می گیرد که پزشک بتواند کاملاً نقطه درگیر در مغز را پیدا کرده و بداند در کدام قسمت مغز اختلال ایجاد شده است و آن ضایعه ( که مثلاً می تواند یک تومور باشد) را بدون آسیب زیاد به بافت نرمال اطراف آن بیرون آورد. علاوه بر اعمال جراحی که ضایعه را جراحی می کنند، در صرعهای مربوط به قسمت گیجگاهی که قبلاً توضیح داده شده، برداشتن قسمتی از مغز در ناحیه گیجگاهی باعث کنتر ل ۸۰-۷۵ درصد این نوع صرع می شود ولی با توجه به اینکه این قسمت مغز تا حدی مسؤول حافظه و احساسات است، بعضی از بیماران پس از عمل مشکلات حافظه و گفتار پیدا می کنند. در صرعهای که شدید بوده و فعالیت الکتریکی غیرطبیعی در بیشتر نقاط مغز گسترده است از عمل جراحی برداشتن یک نیمکره مغز (Hemispheretomy ) انجام می شود که بیشتر در نوزادان و کودکان با مشکلات و اختلالات مغزی از هنگام تولد یا بفاصله کمی پس از تولد درگیر آن بوده اند، صورت می گیرد.
گاهی اوقات نیز برای کنترل صرع ، رابط بین دو نیم کره مغزی را جراحی کرده و برمی دارند که به این عملCorpus Callostomy می گویند. البته ابتدا ۳/۲ از فیبرهای عصبی رابط بین دو نیمکره را نابود کرده و ۳/۱ آنرا باقی می گذارند ولی اگر این روش جواب نداد، ۳/۱ باقمانده را نیز باقیمانده را نیز برمی دارند.
امروزه روشهای دیگری نیز ممکن است برای کنترل صرع استفاده شود. از جمله استفاده از یک دستگاه کوچک که در طرف بالا و چپ قفسه سینه کار گذاشته می شود و باعث « تحریک عصب واگ » یا [Vagus nerve stimulation(VNS)] می شود. عصب واگ که عصب دهم مغزی است باعث کنترل تنفس،ضربان قلب، بلع، صحبت کردن، هضم غذا و چندین کار دیگر می شود.این دستگاه بطور دوره ای این عصب را تحریک می کند و نشان داده شده که در پیشگیری و یا حداقل کوتا ه کردن دوره تشنج بعضی افراد مؤثر است.
سایر روشها نیز ممکن است حداقل بطور نسبی باعث کنترل صرع شوند از جمله ، تن آرامی
(Relaxation)، بیوفیدبک ، طب سوزنی، طب فشاری و یا تغییر در رژیم غذائی است.
چند نکته مهم برای افراد مبتلا به صرع
این افراد برای پیشگیری از حملات صرع بهتر است یک رژیم غذائی سالم، خواب کافی و سطوح استرس پائین داشته باشند. همچنین از آنجا که که تب ممکن است ، ایجاد تشنج کند، با اولین علائم بیماری داورهای ضدتب باید تجویز شود. اگر تشنج شما با مقدمه (Aura) شروع می شود و به شما حالتی دست می دهد که می فهمید تا چند لحظه دیگر تشنج خواهید کرد، سریعاً خود را به یک مکان امن رسانده و در حالت درازکش قرار گرفته تا تشنج شما تمام شود. به اطرافیان خود بیاموزید که هنگامیکه شما را در حال تشنج دیدند، چکار کنند و چه اقداماتی را انجام دهند. همچنین بعضی از روشها را هرگز به تنهائی انجام ندهید ، مثل شنا کردن یا دوچرخه سواری تا در صورت بروز حادثه کسی بتواند شما را نجات دهد. در هنگام ورزشهائی مثل دوچرخه سواری، اسکیت سواری ، موتور سواری و … حتماً کلاه ایمنی بر سر بگذارید.
برگرفته شده از سایت پزشکان بدون مرز

- منشا HIV و ايدز و اولين موارد ايدز
از ابتداي همه گيري (اپيدمي) ايدز، مباحثه پيرامون منشا اوليه ايدز مورد علاقه و بحث و جدل بود. اگر چه در تلاش براي مشخص كردن محل اوليه ايدز، خطر اينكه بيماري را به گروه يا منطقه خاص يا افراد خاصي نسبت بدهند وجود داشت.
اولين موارد ايدز در ايالات متحده امريكا در سال 1981 رخ داد. ولي آنها اطلاعات بسيار كمي در مورد منبع بيماري ارائه دادند.
در حال حاضر مشخص شده كه عامل بيماري ايدز، HIV مي باشد بنابراين براي پيدا كردن منشا ايدز بايستي بدنبال منبع HIV بود.
مساله منشا اوليه HIV مي تواند يكي از موارد مورد علاقه كاملا آكادميك باشد. پي بردن به منشا ويروس و چگونگي سير تكاملي آن در توليد واكسن بر ضد HIV و درمانهاي موثرتر در آينده، مفيد است، همانگونه كه فهم همه گيري (اپيدمي) ايدز در تعيين عملكرد اينده و ايجاد برنامه هاي آموزشي و پيشگيري كارآمد، موثر است.
HIV جزئي از خانواده Lentiviruses مي باشد Lentiviruses بجز HIV در محدوده وسيعي از حيوانات (nonhuman ) يافت شده اند.
اين Lentiviruses به صورت كلي تحت عنوان simian viruses (SIV) (ويروس ميمون) شناخته مي شوند.
امروزه پذيرفته شده است كه HIV زاده اي از (SIV) Simian (monkey) Immunodeficiency Virus است.
نتايج 10 ساله تحقيق هاي انجام شده در تعيين منشا و سير تكاملي HIV بوسيله Paul sharp از دانشگاه ناتينگهام و Beatrice Hahn از دانشگاه آلاباما در سال 2003 منتشر شد. آنها به اين نتيجه رسيدند كه شامپانزه هاي وحشي كه همزمان بوسيله دو ويروس SIV آلوده بودند از طريق تماس جنسي منجر به ايجاد فرم سومي از ويروس شدند كه توانايي آلوده كردن انسان و ايجاد ايدز را داشت.
چگونه HIV از حیوان به انسان منتقل میشود؟
1- از سالها پيش مي دانستند كه برخي ويروسها مي توانند از حيوان به انسان منتقل شود و از اين پديد ه بعنوان Zoonosis ياد مي شود.
2- علاوه بر آن محققان به اين نتيجه رسيدند كه HIV مي تواند از طريق مصرف گوشت شامپانزه آلوده به HIV به انسان منتقل شود.
3- از تئوريهاي مورد بحث ديگر انتقال HIV طي تحقيقات پزشكي (iatrogenic) مي باشد. از مثالهاي آن نقش واكسن هاي فلج اطفال در انتقال آن مي باشد.

سه نمونه شناخته شده از اولين آلودگيها با HIV عبارتند از :
1- HIV يافت شده در نمونه پلاسمائي كه در سال 1959 از مردي كه در منطقه اي كه اكنون در جمهوري كنگو واقع است گرفته شد.
2- HIV يافت شده در نمونه بافتي از نوجوان آمريكايي كه در سال 1969 در ST. louis فوت كرد.
3- HIV يافت شده در نمونه بافتي از ملوان نروژي كه در سال 1976 فوت كرد.
در سال 1998 براي نمونه پلاسماي سال 1959 آناليز انجام شد و تفسير آن بيانگر اين بود كه HIV-1 حدود دهه 1940 يا اوايل 1950 به بدن انسان وارد شده است. ديگر دانشمندان معتقدند كه ورود HIV به بدن آدمي به زماني طولاني تر برگردد. (احتمال حدود 100 سال پيش يا قبلتر )
امروزه ، بسياري بر اين باورند كه چون HIV تكامل يافته يكي از انواع SIV در نوعي شامپانزه در غرب آفريقا است، بنابراين اولين مورد HIV در انسان در غرب آفريقا پديد آمده است و از آنجا HIV در سراسر جهان گسترش يافته است.
اگر چه ممكن است شامپانزه منشا اوليه HIV نباشد و ممكن است انتقال ويروس به بدن انسان در بيش از يك منطقه صورت گرفته باشد و بنابراين بسيار محتمل است كه HIV در يك زمان هم در جنوب آمريكا و هم در آفريقا پديد آمده باشد و حتي ممكن است در آمريكا قبل از افريقا پديد آمده باشد.
شايد هرگز به محل و زماني كه اولين بار HIV در آنجا پديد آمد پي نبريم اما آنچه مسلم است٬ در ميانه قرن بيستم، آلودگي با HIV بصورت همه گيري در سراسر جهان درآمد كه بعنوان ايدز از آن ياد مي شود.
عوامل مختلفي در گسترش ناگهاني آن نقش داشته منجمله مسافرتهاي بين المللي، سازمانهاي خون و استفاده گسترده از مواد مخدر تزريقي.

- سفرهاي بين المللي
نقش سفرهاي بين المللي در گسترش HIV بوسيله نقش Patient zero برجسته تر مي شود.
Patient zero مسئول هواپيمايي كانادايي به نام Gaetan Dugas بود كه به اقسا نقاط جهان بسيار سفر مي كرد. بررسي بسياري از مواد اوليه ايدز نشان داد كه آلوده شدگان، بصورت مستقيم يا غير مستقيم با اين فرد، تماس جنسي داشته اند . و اين افراد آلوده شده به شهرهاي مختلفي از آمريكا رفته اند. اين مثال نقش سفرهاي بين المللي را در گسترش ويروس مشخص مي كند.
اين مورد پيشنهاد كننده اين است كه بيماري مي تواند محصول يك ناقل منفرد باشد. (single transmissible agent)
- كارخانه هاي محصولات خون

انتقال خون بصورت يك عمل متداول در پزشكي در آمده و با افزايش نياز به خون منجر به رشد بيشتر اين چنين كارخانه هايي شده است.
در بعضي كشورها مانند ايالات متحده از كساني كه در ازاء پول خون مي دهند استفاده مي شود، كه شامل معتادان تزريق هم مي شود و اين خون به سراسر جهان فرستاده مي شود.
در اواخر دهه 1960 فاكتور انعقادي به نام فاكتور هشت (factor VIII) براي هموفيلي ها تهيه شد.
و براي تهيه فاكتور انعقادي، لازم بود كه خون از هزاران اهدا كننده جمع آوري شده و فاكتور هشت از آن استخراج شود و سپس بصورت گسترده در سطح جهان پخش شود. اين موضوع باعث شد كه هموفيلي ها در معرض آلودگي قرار گيرند.
- مواد مخدر تزريقي

در دهه 1970 بدنبال جنگ ويتنام و ديگر درگيري ها در خاورميانه مسبب افزايش دسترسي به هروئين گرديد كه آن نيز منجر به افزايش رشد مواد مخدر تزريقي شد. اين افزايش دسترسي همراه با ايجاد سرنگهاي يكبار مصرف پلاستيكي و ايجاد Shooting galleries (جايي كه مردم در آنجا مي توانستند مواد مخدر لوازمش را از آنجا بخرند، كرايه كنند) راه ديگري در جهت انتقال و گسترش ويروس HIV بود.
تئوريهاي ديگري نیز در رابطه با منشا HIV وجود كه در مورد آن بحث و جدل فراواني است، منجمله :
- برخي بر این عقیده اند كه HIV بوسيله CIA ايجاد شده است (CIA = سازمان اطلاعاتي آمريكا )
- برخي بر این عقیده اند كه HIV بوسيله دستكاريهاي مهندسي ژنتيك خلق شده است.
HIV يك "رتروويروس" (Retrovirus) است كه دستخوش جهش هاى (Mutations) مكرر مى شود و بر سلول هاى دستگاه ايمنى بدن حمله مى كند. HIV را لوك مونتانيه از فرانسه و رابرت گالو از آمريكا كشف كردند.
رتروويرويس ها٬ ويروسهايى هستند كه ژنوم (ماده ژنتیکی ویروس) آنها از RNA تشكيل شده است. بنابراين براى تكثير خود به آنزيمى به نام نسخه بردار معكوس (Reverse Transcriptase) وابسته هستند كه ژنوم RNA آنها را به DNA نسخه بردارى مى كند تا بعد بتواند آن را با كمك آنزیمی (آنزیم اينتگراز) وارد ژنوم سلول ميزبان كند و به اين ترتيب امكان تكثير ويروس به وجود مى آيد. كلمه Retro (معكوس) در نام اين نوع ويروس ها هم به همين خاطر است چرا كه معمولاً نسخه بردارى از DNA به RNA انجام مى شود و لی در این دسته ویروسها بر عکس است.
HIV داراى ژن هاى مختلفى است كه پروتئين هاى ساختارى آن را رمزبندى مى كنند. HIV داراى ژن هاى عمومى رتروويروس ها(شامل: gag، pol و env ) و نيز ژن هاى اختصاصى خودش(شامل: tat و rev ) است. عفونت با HIV با انتشار حاد ويروس در خون آغاز مى شود. پس از اين مرحله شمارش ويروس ها در خون تا صد برابر كاهش مى يابد. پس از اين مرحله يك دوره نهفتگى بالينى آغاز مى شود.
در ابتدا تصور مى شد كه اين دوره يك دوره حقيقى نهفتگى ويروسى است كه در آن HIV درون ژنوم ميزبان به صورت غيرفعال قرار مى گيرد. بعدها مشخص شد كه سلول هاى خاصی( سلولهای دندريتيك ) در بافت هاى نهادى با ويروس پوشيده شده اند و بنابراين حتى در مرحله اى كه ويروس در خون ديده نمى شود، ميزان آن در بدن بالاست.
HIV با آلوده كردن سلول هاى ویژه ای از سیستم ایمنی به نام "لنفوسیت های T کمک کننده" یا (CD4+ T Lymphocytes یا +TCD4) باعث بيمارى مى شود. اين سلول هاى زيرگروهى از گلبول هاى سفيد هستند كه به طور طبيعى پاسخ ايمنى به عفونت را تنظيم مى كنند. HIV با استفاده از سلول هاى T براى تكثير خودش در سراسر بدن گسترش مى يابد و در همان زمان باعث كاهش اين سلول ها مى شود كه بدن براى دفاع از خود به آنها نياز دارد.
هنگامى كه ميزان سلول هاى +TCD4 در فرد آلوده به HIV تا حد معينى سقوط كند، آن فرد به طيفى از بيمارى ها مستعد مى شود كه در حالت معمول بدن مى تواند آنها را كنترل كند. اين عفونت هاى فرصت طلب هستند كه باعث مرگ فرد مى شوند. دلايل مختلفى وجود دارد كه مبارزه با HIV را مشكل مى كند. اول اينكه HIV يك ويروس RNA است كه از آنزيم نسخه بردار معكوس براى تبديل RNA خودش به DNA استفاده مى كند. اين روند باعث مى شود كه احتمال بيشترى براى جهش (mutation) در HIV نسبت به ويروس هاى DNA وجود داشته باشد. بنابراين امكان مقاومت سريع ويروس به درمان وجود دارد.
دوم اينكه اين تصور رايج كه HIV يك ويروس كشنده است صحت ندارد. اگر HIV يك ويروس كشنده بود خودش هم به زودى از بين مى رفت، چرا كه فرصت چندانى براى عفونت هاى جديد باقى نمى ماند. در واقع HIV سالها در بدن باقى مى ماند و از طرق مختلف مانند رابطه جنسى، انتقال خون، انتقال از مادر به نوزاد٬ ديگران را هم آلوده مى كند. همان طور كه ذكر شد حتى هنگامى كه هيچ ذره ويروسى در خون وجود ندارد ويروس در بدن به حالت نهفته باقى مى ماند. پس از سال ها ويروس مى تواند فعال شود و از ماشين هاى سلولى براى تكثير خود استفاده كند.
حتى در سال هاى اخير اين تصور كه عفونت مستقيم HIV باعث كاهش يافتن سلول هاى +TCD4 مى شود مورد ترديد قرار گرفته است. علت كاهش سلول هاى ايمنى به اين امر مربوط مى شود كه پروتئين سازنده پوشش HIV به آسانى از ذرات ويروس جدا و به خون وارد مى شود و آن را پر مى كنند. اين پروتئين ها مانند چسب سلول هاى +TCD4 را به هم مى چسبانند، از طرف ديگر دستگاه ايمنى بدن به آنها واكنش نشان مى دهد و باعث مى شود ساير سلول هاى ايمنى بدن به سلول هاى +TCD4 خود بدن حمله كنند و آنها را از بين ببرند.
• چرخه زندگى HIV
HIV به سلول هاى +TCD4 از طريق مولكولهای خاصی ( CXCR4 يا هر دو مولكول CXCR4 و CCR5 بسته به مرحله عفونت) متصل مى شوند. در مراحل اوليه عفونت HIV دو گيرنده (CCR5 و CXCR4 ) محل اتصال ويروس هستند اما در مراحل انتهايى عفونت كه اغلب HIV دچار جهش مى شود آنها تنها به یک گیرنده ( CXCR4 ) متصل مى شوند. هنگامى كه HIV به سلول هاى +TCD4 متصل مى شود يك ساختار ويروسى ( به نام GP41 ) به داخل غشاى سلول نفوذ مى كند و RNA ويروس و آنزيم هاى مختلف ( از جمله نسخه بردار معكوس، اينتگراز و پروتئاز ) به داخل سلول تزريق مى شوند.مرحله بعدى توليد DNA از روى RNA ويروس با كمك آنزيم مخصوصی (نسخه بردار معكوس) است. در صورت موفقيت اين عمل، DNA اولیه ویروسی ( پروويروس) با استفاده از آنزیمی (آنزيم اينتگراز) وارد DNA سلول ميزبان مى شود. در اين حال سلول ميزبان كامل با HIV آلوده شده است اما به صورت فعال پروتئين هاى ويروس را توليد نمى كند. از اين به بعد دوره نهفته آغاز مى شود كه در آن سلول هاى آلوده مانند «بمب هايى منفجر نشده» براى مدت طولانى باقى مى مانند.
هنگامى كه سلول ميزبان توليد پروتئين هاى ويروس را از روى DNA پروويروسى آغاز مى كنند، آنزيم خاصی (آنزیم پروتئاز) فراهم شده به وسيله HIV بايد آنها را به صورت پروتئين هاى نوبنياد HIV درآورند تا با اتصال آنها به هم ذرات ويروسى HIV به وجود آيد. ذرات ويروسى تازه به وجود آمده با جوانه زدن بر روى سطح سلول ميزبان از آن خارج مى شوند.
روي تصوير زير كليك كنيد تا با اندازه اي بزرگتر آنرا مشاهده كنيد:
ایدز
|
گونه ها ، گروهها و زير گونه هاي HIV (Types & Groups & subtypes )
تفاوت بين HIV-1 و HIV-2 چيست ؟
در حال حاضر 2 گونه (type) از HIV وجود دارد. HIV-1 و HIV-2 . نوع غالب در جهان HIV-1 مي باشد و هنگامي كه بطور كلي و بدون مشخص كردن نوع و درباره HIV بحث مي شود منظور HIV-1 مي باشد. هر دو نوع HIV-1 و HIV-2 از طريق تماس جنسي ، خون و محصولات خونی و از مادر و كودك منتقل مي شوند و سبب ايدز با علائم باليني غير قابل افتراق از يكديگر مي شوند. اگر چه HIV-2 مشكلتر از HIV-1 منتقل مي شود و فاصله زماني بين آلوده شدن با HIV-2 تا ايجاد بيماري طولاني تر است.
HIV-1 چند زير گونه (subtype) دارد؟
HIV-1 ويروس بسيار متغيري است و براحتي جهش(mutation) مي يابد بدين جهت راسته هاي (strains) متفاوتي از HIV-1 وجود دارد. اين راسته ها (strains) مي تواند بر اساس گروه ها و زير گونه ها، طبقه بندي مي شوند. 2 گروه وجود دارد: گروه M و گروه O
در سپتامبر 1998 گروهي از محققان فرانسوي اعلام كردند كه راسته جديدي از HIV در زني از كامرون در غرب آفريقا، يافته اند. اين راسته به هيچ كدام از دو گروه O,M تعلق نداشت و پس از بررسیها در تمامي كامرون٬ تنها در سه نفر ديگر آلوده به این راسته از ویروس HIV يافت بودند. در حال حاضر در گروه M حداقل 10 زير گونه ژنتيكي مشخص از HIV-1 شناخته شده است كه زير گونه هاي A تا J هستند بعلاوه گروه O شامل دسته مشخصي از ويروسهاي كاملا ناهمگون (heterogenous) هستند. تفاوتهاي بين زير گونه هاي گروه M ممكن است همانند تفاوت چشمگير بين گروه M از گروه O باشد.
زير گونه هاي مختلف در كجا يافت شدند؟
زير گونه هاي HIV بصورت ناهمگون در سراسر جهان پخش شده اند٬ بعنوان مثال زير گونه B اغلب در آمريكا، ژاپن، استراليا، كارائيب و اروپا يافت مي شود. و زير گونه D,A در صحراي جنوبي افريقا و زير گونة C در آفريقاي جنوبي و هند و زير گونه E در جمهوري مركزي آفريقا، تايلند و ديگر كشورهاي جنوب شرقي اسيا، بيشتر است. زير گونه F (برزيل و روماني)، H,G (روسيه و آفريقاي مركزي) I (قبرس) و گروه O (كامرون) شيوع بسيار كمي دارند. اغلب زير گونه ها در آفريقا يافت مي شوند اگر چه زير گونه B شيوع كمتري دارد. | ||
میوز
مقدمه
تقسیم میوز شامل دو بخش میوز اول و میوز دوم است. در اثر تقسیم میوز ، گامتها بوجود میآیند. این تقسیم عموما قبل از تشکیل گامتها یا همزمان با تولید آنها صورت میگیرد. این فرایند سبب میشود که در موقع تشکیل تخم ، تعدادکروموزومها مضاعف نشود. تقسیم میوز در اندام تولید مثلی نر و ماده که محتوی سلولهای دیپلوئیدی مخصوصی است، صورت میگیرد. این سلولها دو تقسیم متوالی را طی میکنند، اما کروموزومها فقط یک بار مضاعف میشوند. از این تقسیم چهار سلول حاصل میآید که تعداد کروموزومهای هر یک نصف تعداد اولیه است.بخش اول میوز
بخش اول میوز همانند میتوز خود شامل چهار مرحله است.پروفاز اول
مرحله پروفاز در میوز اول روند پیچیدهای است که بسیار کندتر از میتوز صورت میگیرد و شامل پنج مرحله است:- زیرمرحله لپتوتن:
آغاز پروفاز با افزایش حجم هستهای مشخص میشود. کروموزومها به صورت تخمهای دراز ، نازک و تاب خورده به شکل دانههای تسبیح به نام کرومومر ظاهر میشوند. این ریز مرحله را لپتوتن گویند. کروموزومها منفرد به نظر میرسند، در حالی که بیشتر DNAی یاخته قبلا دو برابر شده و کروموزومها دارای دو کروماتید هستند. بر اساس گفته «براون» ، سنتز DNA تا مرحله لپتوتن ادامه دارد و زمان
چرخه یاختهای را تشکیل میدهد.
- زیرمرحله زیگوتن:
در این مرحله کروموزومهای همساخت به ترتیب ویژهای جفت میشوند. نیرویی که دو جفت کروموزوم را به سوی یکدیگر میکشد، هنوز مشخص نشده است. این روند را سیناپس میگویند و جفت کروموزومهای همساخت را بیوالانت (تتراد) میگویند.
- زیرمرحله پاکیتن:
در این مرحله هستک از نظر اندازه رشد میکند و کروموزومها کوتاهتر و ضخیخمتر میشوند. حال هر کدام یک تتراد هستند که از دو کروموزوم همساخت یا 4 کروماتید تشکیل شدهاند. هر کروماتید از یک تتراد ، به دور کروماتید خواهر خود میپیچد و کوتاهتر و ضخیمتر میشود. هر کروموزوم همساخت سانترومر مستقل دارد. بنابراین هر کروماتید سانترومر خاص خود را دارا است.
مهمترین رویداد در زیرمرحله پاکیتن ، تشکیل کیاسما به هنگامی است که دو کروماتید خواهر از هر کروموزوم همساخت ، قطعاتی را بین خود مبادله میکنند. تبادل قطعات بین دو کروماتید از دو کروموزوم همساخت را کراسینگ اور (تقاطع کروموزومی) گویند. زیرمرحله پاکیتن طولانی است. در پایان این زیرمرحله ، نیرویی سبب جدا شدن کروماتیدها از یکدیگر میشود.
- زیرمرحله دیپلوتن:
در این مرحله کروموزومها ، جدا شدن از یکدیگر را آغاز میکنند، اما چون در بعضی نقاط تبادل صورت گرفته است، لذا در این نقاط متصل به یکدیگر باقی میمانند. این ریز مرحله حقیقتا کیاسما نام دارد و از نظر ژنتیکی دارای اهمیت فراوانی است، زیرا تبادل بین کروماتیدهای ناخواهری در این زیرمرحله صورت میگیرد. کراسینگ اور به تبادل ژنها میانجامد و سبب تشکیل کروماتیدهای نوترکیب میشود. در ژنتیک مولکولی ، کراسینگ اور به عنوان وسیله تجربی برای نقشه برداری کروموزومی بکار میرود.
- زیرمرحله دیاکینز:
در این مرحله ، کروموزومها کوتاهتر و ضخیمتر شده و کیاسما ناپدید میشود. کروموزومهای همساخت از دو سو به سمت محیط هسته کشیده میشوند، اما جدا شدن کامل کروماتیدها صورت نمیگیرد. کروموزومهای همساخت فقط در انتها متصل به یکدیگر باقی میمانند و ساختار حلقه مانند عریضی را تشکیل میدهند. به علاوه هستک و غشای هسته ناپدید میشود و دوک بطور کامل تشکیل میگردد. کرومزومهای تتراد در صفحه متافاز قرار میگیرند.
متافاز اول
این مرحله پس از دیاکینز آغاز میشود و همانند متافاز میتوز است. کروموزومهای همساخت در صفحه استوایی باقی میمانند و از طریق سانترومرها به رشتههای دوک متصل میشوند.آنافاز اول
در آنافاز اول ، کروماتیدهای خواهر از هر کروموزوم همساخت که به وسیله سانترومر به یکدیگر متصلاند، به قطبهای مربوط به خود میروند. کیاسما کاملا متلاشی میشود و کروماتیدهای ناخواهری از هم جدا میگردند. این کروماتیدها ، با کروموزومهای پدری و مادری خود تفاوت دارند. در مقایسه با آنافاز میتوز که در آن هر کروموزوم یک کروماتید دارد، هر کروموزوم در مرحله آنافاز میوز ، از دو کروماتید تشکیل شده است که احتمالا یکی از کروماتیدها ، نوترکیب است.تلوفاز اول
در این مرحله کوتاه ، پیچش کروماتیدها باز شده و کروماتیدها دراز میشوند و تا مدتی در حالت فشردگی باقی میمانند. غشای هسته در اطراف هر گروه کروماتید تشکیل میگردد و دو هسته مجزا بوجود میآیند. در بعضی موجودات پس از تشکیل غشاها در هسته ، هر هسته دختر قبل از اینکه دومین تقسیم میوز آغاز شود، مدتی در مرحله اینترفاز باقی میماند. باید توجه داشت که بین دو تقسیم میوز (ساختمان DNA|DNA)) ساخته نمیشود.مرحله دوم میوز
این مرحله تقسیم همانند میتوز است، اما با این تفاوت که کروموزومها از دو کروماتید تشکیل شدهاند. در این نوع تقسیم هر دو هسته خواهر از مراحل پروفاز ، متافاز ، آنافاز و تلوفاز دوم میگذرند. در این مرحله مضاعف شدن DNA صورت نمیگیرد.پروفاز دوم
پروفاز این مرحله بسیار کوتاه است. دوک تشکیل میشود و کروموزومهای دو کروماتیدی و مضاعف روی آن قرار میگیرند.متافاز دوم
در متافاز دوم ، کروموزومها به قسمت وسط دوک میروند و در آنجا مستقر میشوند. نکته جالب توجه این است در متافاز میوز اول سانترومرهای کروموزومهای همساخت از یکدیگر جدا میشوند، در حالی که در میوز دوم سانترومرهای کروماتیدهای خواهری از یکدیگر فاصله میگیرند.آنافاز دوم
در آنافاز دوم میوز کروماتیدهای هر کروموزوم از هم جدا میشوند و به دو قطب سلول میروند.تلوفاز دوم
در تلوفاز دوم میوز ، تقسیم میوزی کامل میشود و چهار سلول بوجود میآید. در بسیاری از جانداران ماده ، سیتوپلاسم سلولها در میوز بطور نامساوی تقسیم میشود و فقط یک سلول به جای چهار سلول حاصل میآید که سیتوپلاسم فراوان دارد و مبدل به تخمک میشود. سه سلول کوچک باقیمانده معمولا میمیرند. در بعضی از جانداران نر چهار سلول حاصل مبدل به اسپرم میشوند.ژن
| ژن یا ماده وراثتی (hereditary factor)، ماده پیچیدهای است که در هنگام تقسیم میتواند همانند خود را بوجود آورد. واحدهایی از این ماده وراثتی از پدر و مادر به فرزندان انتقال مییابند. این واحدها دارای ویژگیهای بسیار پایدار بوده و بطور مشخص موجودی را که صاحب آن است، تحت تاثیر قرار میدهند. ژنها بر روی کروموزومها در جایگاههای ویژه ، مرتب شدهاند. |
دید کلی
پس از آنکه اسیدهای نوکلئیک بوجود آمدند، احتمال میرود که پیدایش جانداران جدید با سرعت بسیار زیادتری انجام گرفته باشد. این شتاب عظیم را ژنها ، که القاب کنونی اسیدهای نوکلئیک هستند امکانپذیر ساختهاند. اکنون جانداران بر طبق دستورالعملهایی که ژنهایشان فراهم میآورند، به تولید مثل میپردازند و به سبب اینکه نسلهای متوالی جانداران ، ژنها را به ارث میبرند. پدید آمدن یک جاندار جدید به صورت فرایندی کنترل شده و غیر تصادفی درآمده است. آنچه جاندار به ارث میبرد تا حد زیادی بقای او را تعیین میکند، بنابراین وراثت از نظر سازگاری جانداران حائز اهمیت است.اما چیزی که جانداران به ارث میبرند، ماهیچه نیرومند ، برگ سبز ، خون قرمز یا مانند آن نیست، بلکه ژنها و دیگر محتویات سلولهای زاینده است. سپس در فردی که از این سلولها ناشی میشود، صفات قابل رویت تحت نظارت ژنهایی که به ارث برده است، پدید میآید. محصول این گونه وراثت موجود زنده منحصر به فردی است که در بعضی از صفات کلی خود به والدینش شباهت دارد و در بسیاری از صفات جزئی با آنها تفاوت دارد. اگر این تفاوتها کشنده نباشند یا سبب عدم باروری نشوند، جاندار حاصل میتواند زنده بماند و ژنهای خود را به نسلهای بعدی انتقال دهد.
تاریخچه
«ویلیام هاروی» ، در سال 1651 ، این نظریه را بیان کرد که تمام موجودات زنده از جمله ، انسان ، از تخم بوجود آمدهاند و اسپرم فقط فرایند تولید مثل نقش دارد. هاروی همچنین تئوری اپیژنز را ارئه داد که طبق این تئوری در مرحله رشد جنینی ، ارگانها و ساختمانهای جدیدی از ماده زنده تمایز نیافته ، بوجود میآید. پژوهشهای جدید درباره وراثت بوسیله گرگور مندل که کشیشی اتریشی بود، در نیمه دوم قرن 19 آغاز شد. وی دو قانون مهم را کشف کرد که همه پیشرفتهای بعدی علم وراثت بر پایه آنها بنا نهاده شده است.ژن به عنوان یک واحد عملکردی
تمام نوکلئوتیدها در DNA ، گهگاه دستخوش دگرگونیهایی میشوند که جهش (Mutation) نام دارد. پس از هر جهش ، ژن جهش یافته (Mutant) به جای ژن اولیه به سلولهای فرزند انتقال مییابد و به ارث برده میشود. DNA جهش یافته ، آنگاه صفات تازهای بوجود میآورد که ارثی هستند. ژنهایی که جز ژنهای ساختمانی هستند، مسئول ساختن زنجیرههای پلی پپتیدی هستند.اگر جهشی در یکی از این ژنها ، روی دهد، مجموعه صفات و ویژگیهایی که ژن جهش یافته مسئول بخش کوچکی از آن میباشد، بطور مستقیم یا غیر مستقیم ، تحت تاثیر قرار خواهند گرفت و از آنجایی که بیشتر پروتئینها نقش آنزیمی بر عهده دارند، این جهش بر واکنشهایی که آنزیم مربوطه در آن دخالت دارد، اثر میگذارد. ژنهای دیگر که نقش تنظیم کننده دارند، فعالیت ژنهای دیگری را کنترل میکنند و جهش در این ژنها بر کنترل ژنهای ساختمانی اثر میگذارد. DNA هر موجود از تعدادی ژنهای مختلف تشکیل شده است.
در هنگام رشد ، هر ژن دقیقا ژن همانند خود را پدید میآورد. هنگامی که یک ژن جهش مییابد، ژن جهش یافته در تقسیمات بعدی سلول ، ژنهای جهش یافته همانند خود را بوجود میآورد و اگر این ژن یک ژن ساختمانی باشد، جهش منجر به تولید پروتئین جهش یافته میگردد. ژن جهش یافته و ژن اولیه نسبت بهم آللومورف (Allelomorph) نامیده میشوند.
ژن و کروموزوم
یاختههای یک گیاه یا یک جانور دارای تعداد معینی کروموزوم است که ویژه آن گونه گیاهی یا جانوری میباشد و تعداد این کروموزومها در همه یاختههای آن فرد پایدار و یکسان است. بنابراین همه یاختههای یک فرد دارای مجموعههای ژنی یکسانی میباشند، مثلا در مگس سرکه در حدود 10 هزار ژن شناخته شده است. افراد مختلف یک گونه دارای آللهای متفاوت یک ژن در سلولهای خود میباشند. در هر کروموزوم ، ژنها بطور خطی قرار گرفتهاند و نظام آنها پایدار و ثابت است. جایگاه ثابت هر ژن در کروموزوم که ویژه آن ژن است، لوکوس (Locus) نامیده میشود.دو ژن آلل نمیتوانند بطور همزمان در یک جایگاه وجود داشته باشند و در یک زمان هر جایگاه میتواند پذیرایی تنها یکی از ژنهای آلل باشد. برخی از ژنها به ویژه ژنهایی که در ساختن RNA دخالت دارند، چندین بار در یک مجموعه کروموزومی تکرار میشوند. در پدیده میتوز ، پیش از تقسیم هسته ، ژنها و در نتیجه کرومزومها، دو برابر شدهاند و هر یک از دو یاخته حاصل از تقسیم ، یکی از مجموعههای کروموزومی را دریافت میکند و از اینرو مجموعههای کروموزومی دو سلول دقیقا یکسان خواهد بود.
ژن و گوناگونی افراد
در یاختههای بدنی گیاهان و جانوران کروموزومها به صورت جفت وجود دارند و از نظر ظاهری یکسان میباشند (به جز کروموزومهای جنسی). در هر لنگه از یک جفت کروموزوم ، نظام جایگاههای ژنی ، همانند نظام جایگاههای لنگه دیگر میباشد و ژنهایی که در جایگاههایی همانند قرار دارند، ممکن است یکسان بوده و یا آلل یکدیگر باشند. در حالت نخست فرد از نظر دو ژن هموزیگوت و در حالت دوم هتروزیگوت میباشد. شماره کروموزومها در یاختههای حاصل از تقسیم میوز یا گامتها ، 2/1 تعداد کروموزومها در سلولهای پیکری است و در هر یک از گامتها ، تنها یک لنگه از یک جفت کروموزوم همانند ، در برخی از جایگاهها باهم متفاوت هستند.در نتیجه گامتها نیز با هم متفاوت خواهند بود و چون توزیع کروموزومها در هر گامت از قانون احتمالات پیروی میکند، در نتیجه احتمال تولید گامتهای مختلف در صورتی که تعداد کروموزومها را
در نظر بگیریم،
خواهد بود. این حالت ، تفکیک مستقل نامیده میشود. تقاطع کروموزومی (Crossing-Over) نیز به ایجاد تفاوتهای بیشتر بین گامتها ، کمک میکند. سازمان یابی و ساختمان ژن
در سادهترین حالت ، یک ژن را میتوان به صورت قطعهای از یک مولکول DNA و حاوی رمز برای توالی اسید آمینهای یک رشته پلی پپتیدی و توالیهای تنظیم کننده لازم برای بروز آن در نظر گرفت. به هر حال این توصیف برای ژنهای موجود در ژنوم انسان ، ناکافی است، زیرا تعداد ناچیزی ژن به صورت توالیهای رمزدار پیوسته وجود دارد. بلکه در عوض در بین اکثریت ژنها ، یک یا بیش از یک ناحیه فاقد رمز موجود است. این توالیهای حد فاصل که اینترون (intron) نامیده میشوند، ابتدا در هسته به RNA رونویسی میشوند، اما در RNA پیامبر بالغ در سیتوپلاسم وجود ندارند.لذا اطلاعات توالیهای اینترونی ، بطور طبیعی در فرآورده پروتئینی نهائی نمایانده نمیشود. اینترونها یک در میان با توالیهای رمزدار یا اگزون (exon) که نهایتا توالی اسید آمینهای پروتئین را رمز گردانی میکنند، قرار دارند. اگرچه تعداد کمی از ژنها در ژنوم انسان فاقد اینترون میباشند، اکثر ژنها حداقل یک و معمولا چندین اینترون دارند. ژن دیستروفین وابسته به جنس که حاوی 2 میلیون جفت باز است، کمتر از یک درصد آن حاوی اگزونهای رمزدار است. اینترونها در ساختار ژنها ، نقش حفاظت از اگزونها را در برابر جهشها بر عهده دارند.
خصوصیات ساختمانی یک ژن معمولی انسان
ژن نه تنها توالیهای رمزدار واقعی است، بلکه دارای توالیهای نوکلئوتیدی مجاور لازم برای بروز مناسب ژن ، یعنی برای تولید یک مولکول RNA پیامبر طبیعی ، به مقدار صحیح ، در محل درست و در زمان صحیح حین تکامل و یا در طی چرخه سلولی نیز میباشد. توالیهای نوکلئوتیدی مجاور ، پیامهای مولکولی شروع و پایان را برای ساخت RNA پیامبر رونویسی شده از ژن فراهم میکنند. ژن دارای دو انتهای
به
است. در انتهای
ژن ، یک ناحیه پیشبر وجود دارد که شامل توالیهای مسئول شروع مناسب رونویسی است.پیشبرها و نیز عناصر تنظیم کننده میتوانند محلهایی برای جهش در بیماریهای ژنتیکی که قادرند مانع بروز طبیعی ژن شوند، باشند. این عناصر تنظیم کننده شامل تقویت کنندهها ، خاموش کنندهها و نواحی کنترل کننده جایگاه ژنی هستند. در انتهای
ژن ، یک ناحیه ترجمه نشده مهم یافت میشود که حاوی پیامی برای اضافه شدن یک توالی از واحدهای آدنوزین به اصطلاح دم پلی A به انتهای RNA پیامبر بالغ است. مبانی بروز ژن
جریان اطلاعات از ژن به پلی پپتید ، شامل چندین مرحله است.- رونویسی یک ژن در محل شروع رونویسی روی RNA کروموزومی ، بلافاصله از توالیهای رمزدار آغاز میشود و در طول کروموزوم ادامه یافته، از چند صد جفت باز تا بیش از یک میلیون جفت باز و در هر دو گروه اینترونها و اگزونها و ناحیه بعد از پایان توالیهای رمزدار را رونویسی میکند.
- پس از تغییر یافتن در هر دو انتهای
و
رونوشت اولیه RNA ، بخشهای مربوط به اینترونها برداشته میشوند و قطعات مربوط به اگزونها به یکدیگر چسبانده میشوند.
- پس از برش و چسباندن RNA ، RNA پیامبر حاصل که اینک فقط حاوی بخشهای رمزدار ژن است، از هسته به سیتوپلاسم سلول برده میشود و در آنجا نهایتا به توالی اسید آمینهای پلی پپتید رمزگردانی شده ، ترجمه میگردد. هر یک از این مراحل ، در معرض بروز خطا هستند و جهشهایی که در هر یک از این مراحل مداخله میکنند، در ایجاد تعدادی از اختلالات ژنتیکی دخیل دانسته شدهاند.
اسپرین
چگونگی مصرف
برای جلوگیری از اثرات مضر آسپیرین بر روی معده ، این دارو را با غذا ، شیر ، داروهای ضداسید ، یا یک لیوان پر از آب مصرف کنید (این در مورد قرصهای پوششدار یا شیاف صدق نمیکند). همچنین برای پیشگیری از دل بهم خوردگی بهتر است از30-15دقیقه پس از خوردن آسپیرین دراز نکشید. بجز در مورد قرصهای پوششدار و قرصهای طولانیاثر، سایر قرصهای آسپیرین را میتوان برای سهولت بلع خرد یا در یک مایع حل کرد. بهمنظور استعمال راحتتر شیاف آسپیرین، آن را برای 30 دقیقه قبل از استفاده داخل یخچال بگذارید. برای استعمال شیاف، پوشش شیاف را باز کرده، شیاف را با آب سرد مرطوب کنید، به یک پهلو دراز کشیده، شیاف را با کمک انگشتتان داخل مقعد فرو کنید. اگر یک نوبت را فراموش کردید ، به مجردی که آن را به یاد آوردید، البته اگر تقریباً موقع نوبت بعدی مصرف دارو رسیده است، نوبت فراموش شده را رها کرده و به برنامه منظم داروییتان بازگردید. مقدار دارو را دوبرابر نکنید.هشدارها و عوارض جانبی
در صورت بروز هریک از علایم زیر، مصرف آسپیرین را قطع کرده، با پزشکتان تماس بگیرید: سوزش سر دل، بثورات جلدی ، تورم دستها، پاها و پلکها ، افزایش وزن، خسخس سینه ، مدفوع سیاهرنگ ، خونریزی از لثهها در هنگام مسواک زدن.
موارد احتیاط
در صورت وجود هریک از موارد زیر پیش از مصرف آسپیرین پزشکتان را مطلع سازید:
- حساسیت به هر چیز، به ویژه آسپیرین یا داروهای شبه آسپیرین.
- بارداری یا شیردهی.
- مصرف داروهای دیگر، به ویژه داروهای ضدالتهابی غیراستروییدی (مثل ایبوپروفن )، داروهای ضدانعقادی (رقیقکنندههای خون مثل وارفارین )، داروهای خوراکی ضددیابت ، آنتیبیوتیکها ( سفالوسپورینها، وانکومایسین )، داروهای ضدسرطان ( متوترکسات ) ، والپروئیک اسید ، پروبنسید و سولفین پیرازون (داروهای نقرس )، و زیدووودین .
- سابقه یا ابتلا به مشکلات خونریزیدهنده (مثل زخم معده ، هموفیلی ، و کمبود پلاکتی)، پولیپهای بینی ناشی از آسپیرین، نقرس، کمبود آنزیم G6PD ، پرفشاری خون، و بیماریهای کبدی، کلیوی، و قلبی.
توصیه هنگام مصرف
- برچسب روی دارو را خوانده و از دستوراتش پیروی کنید.
- برچسب روی سایر داروهای بدون نیاز به تجویز پزشک را بخوانید تا مبادا در حال مصرف داروهایی باشید که حاوی آسپیرین هستند یا حاوی داروهایی باشند که با آسپیرین تداخل ایجاد میکنند.
- آسپیرین را دور از دسترس کودکان، و دور از گرما، نور مستقیم، و حرارت مرطوب نگاه دارید (در این شرایط آسپیرین فاسد میشود).
- شیاف آسپیرین را در یک جای خنک نگاه دارید، ولی آن را و شکلهای مایع آسپیرین را منجمد نکنید.
- آسپیرین تاریخ گذشته را دور از دسترس کودکان در توالت دور بریزید.
- درد بیش از 10 روز طول بکشد یا علامت جدیدی اضافه شود.
- تب بیش از 3 روز طول بکشد، تشدید شود یا علامت جدید اضافه شود.
- آسپیرین را فقط به مقدار تجویز شده برای جلوگیری از حمله قلبی، مغزی و دیگر مشکلات ناشی از لخته شدن خون مصرف کنید .
نبایدها
- نباید آسپیرینی را که بوی سرکه میدهد استفاده کرد. این به معنای فاسد شدن آسپیرین است.
- در صورتی که در عرض 7 روز گذشته عمل جراحی لوزه ، کشیدن دندان، یا جراحی دندان یا دهان داشتهاید، نباید آسپیرین را بجوید. آسپیرین را به همان صورت ببلعید.
- نباید آسپیرین را مستقیماً روی دندان یا لثه گذاشت؛ در این صورت ممکن است موجب سوزش شود.
- اگر آسپیرین را برای پیشگیری از لخته شدن خون مصرف میکنید ، نباید بدون مشورت با پزشکتان قطع کنید.
- نباید تا 5 روز پیش از هر جراحی آسپیرین مصرف کنید مگر به دستور پزشک ، این کار موجب خونریزی خواهد شد.
- نباید به کودکی که تب یا دیگر علایم شبه آنفلوآنزایی که ممکن است ناشی از یک ویروس مثل ویروس آبلهمرغان یا آنفلوآنزا باشد آسپیرین بدهید. آسپیرین در برخی از موارد با نشانگان « رای » که یک بیماری وخیم است ارتباط داشته است. در این موارد در مورد داروی مناسب با پزشکتان مشورت کنید.
مسمومیت
- در صورت شک به مصرف بیش از حد آسپیرین، بلافاصله درخواست کمک پزشکی کنید. * علایم مصرف بیش از حد عبارتند از: صدای زنگ داخل گوشها، خوابآلودگی، گیجی، افت شنوایی، اضطراب، هیجان شدید، تنفس تند و عمقی. برای پیشگیری از عوارض جدی نظیر تشنج یا حتی مرگ بلافاصله به دنبال مراقبتهای پزشکی باشید.
اطلاعات دیگر
انواع ژنریک آسپیرین از انواع دارای نام تجاری ارزانترند و در اکثر موارد به همان اندازه مؤثرند. انواع طولانیاثر گرانترند ولی ممکن است مصرف آنها راحتتر باشد.برگرفته از دانشنامه رشد
کهیر
شرح بیماری
کهیر عبارت است از یک اختلال آلرژیک که مشخصه آن وجود نواحی برآمده روی پوست، همراه با قرمزی و خارش است. این اختلال میتواند در هر کجای پوست رخ دهد، از جمله پوست سر، لبها، کف دست و پا. غالباً نمیتوان دلیل مشخصه برای آن پیدا کرد.
علایم شایع
- جوشهای خارشدار با خصوصیات زیر: این جوشها متورم شده و تبدیل به ضایعات صورتی یا قرمز رنگ میشوند. این ضایعات کهیری حاشیه کاملاً مشخص دارند و مسطح هستند. قطر آنها 5-1 سانتیمتر است.
- ضایعات کهیری سریعاً به یکدیگر میپیوندند و پلاکهای بزرگ و مسطح به رنگ پوست تشکیل میدهند.
- این ضایعات کهیری یا پلاکها مرتباً تغییر شکل میدهند و ممکن است در عرض چند دقیقه یا چند ساعت ناپدید شده و دوباره ظاهر شوند. تغییراتی به این سرعت، مشخص کهیر است.
علل
رها شدن هیستامین، گاهی بدون دلیل مشخص. موارد زیر شایعترین دلایل رهاسازی هیستامین هستند:
- داروها؛ تقریباً تمام داروها توانایی ایجاد کهیر را دارند، از جمله آسپیرین
- گزش حشرات؛ عفونت های ویروسی؛ بیماریهای خود ایمنی؛ دیس پروتئینمیها (وجود پروتئینهای غیرطبیعی به مقدار زیاد در خون)
- سرطانها، به خصوص سرطان خون
- مواجهه با حیوانات، خصوصاً گربه ها
- خوردن تخم مرغ، میوه، آجیل، یا صدف. سایر غذاهای نیز میتوانند در شیرخواران
- باعث بروز کهیر شوند، اما نه در بزرگسالان
- رنگهای افزودنی غذایی و نگهدارندهها (شاید)
- عفونتها ( باکتریایی، ویروسی، قارچی)
عوامل تشدید کننده بیماری
- استرس
- سایر آلرژیهای یا سابقه خانوادگی آلرژی
پیشگیری
- اگر شما دچار کهیر میشوید و علت را شناسایی کردهاید، از آن پرهیز کنید.
- اگر علایم شدیدی در شما بروز کرده است، یک کیت حاوی داروهای ضد شوک آلرژیک ( آنافیلاکسی ) به همراه داشته باشید.
عواقب مورد انتظار
غیر قابل پیشبینی هستند و بستگی به علت برزو کهیر دارند. اگر علت کهیر یک دارو یا عفونت حاد ویروسی باشد، کهیر معمولاً در عرض چند ساعت یا چند روز ناپدید میشود. البته در بعضی از موارد کهیر مزمن شده و ممکن است تا ماهها یا سالها ضایعات کهیری بیابند و بروند. البته در اغلب موارد، کهیر غالباً خود به خود فروکش میکند حتی اگر علت آن مشخص نباشد.
عوارض احتمالی
- تورم حنجره و ایجاد مشکل در تنفس
- کهیر ممکن است اولین علامت شوک آلرژیکی باشد که جان بیمار را در معرض خطر قرار میدهد. در این صورت، پس از کهیر علایمی چون آشفتگی، خس خس سینه به علت بسته شدن راههای هوایی، کرختی، تپش قلب، عرق سرد و یا پایین افتادن فشار خون رخ میدهند. بدون انجام درمان فوری، ممکن است فرد به اغما فرو رود و دچار ایست قلبی شود.
درمان
اصول کلی
- درمان اورژانس در موارد واکنشهای شدیدی که جان بیمار را به خطر میاندازند.
- بررسیهای تشخیصی ممکن است شامل آزمایش خون، آزمایش ادرار، سرعت رسوب گلبولهای قرمز، و عکسبرداری از قفسه سینه برای رد واکنش التهابی ناشی از عفونت باشند.
- درمان با هدف پیشگیری از مواجهه با عوامل اتخاذکننده کهیر صورت میپذیرند.
- آزمون پوستی برای آلرژی و تزریقات برای حساسیتزدایی
- داروهایی که برایتان تجویز نشده است را مصرف نکنید (از جمله آسپیرین، مسهلها، آرامبخشها، ویتامین ها، ضداسیدها، ضددردها یا شربتهای ضد سرفه)
- لباس تنگ نپوشید. هرگونه و آزردگی پوست میتواند باعث بروز کهیر شود.
- حمام داغ نگیرید.
- برای تخفیف خارش از کمپرس آب سرد استفاده کنید.
داروها
- آنتی هیستامین، افدرین، تِربوتالین یا داروهای کورتیزونی برای رفع خارش و ضایعات کهیری
- آرامبخشها برای رفع اضطراب
- اپی نفرین تزریقی برای علایم شدید
فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری
تا چند روز پس از ناپدید شدن کهیر فعالیت در زمان ابتلا به این بیماری های خود را کم کنید. سعی کنید زیادی گرمتان نشود و عرق نریزید یا دچار هیجان نشوید.
رژیم غذایی
- اگر شک به یک نوع غذا به عنوان علت بروز کهیر بردهاید، فهرستی از غذاهایی که روزانه میخورید تهیه کنید تا کار شناسایی غذای مسؤول راحتتر شود.
- از مصرف قهوه یا سایر نوشیدنیهای کافئین دار (در صورتی که باعث بروز کهیر شوند) خودداری کنید. الکل ننوشید.
درچه شرایطی باید به پزشک مراجعه نمود؟
- اگر علایم زیر به هنگام کهیر رخ دهند:
- متورم شدن لبها
- تنگینفس یا خس خس سینه
- احساس سفتی یا گرفتگی و خفگی در گلو
- هرگونه علایم شوک آلرژیک. این یک اورژانس است!
- اگر دچار علایم جدید و غیر قابل توجیه شدهاید. داروهای مورد استفاده در درمان ممکن است عوارض جانبی به همراه داشته باشند.
بررسی آزمایشگاهی بیمار دچار آنمی
یافته های نرمال آزمایشگاهی برحسب سن وجنس
|
حداقل MCV |
Retic |
دامنه مقدار هموگلوبین گرم درصد |
سن |
|
110 |
5% |
20-7/13 |
خون بند ناف |
|
|
1% |
20-13 |
نوزاد 2 هفته |
|
|
1% |
5/14-5/9 |
3 ماهگی |
|
70-74 |
1% |
14-5/10 |
6 ماهگی تا 6 سالگی |
|
76-80 |
1% |
16-11 |
7-12 سالگی |
|
80 |
6/1% |
16-12 |
زنان ( بالغین ) |
|
80 |
|
18-14 |
مردان ( بالغین ) |
برای بررسی آزمایشگاهی بیماران آنمیک :
در اولین مرحله برای آنها CBC ، Retic و بررسی اسمیرلام محیطی درخواست میکنیم در بچه ها مقدار هموگلوبین و هماتوکریت و MCV را برحسب سن باید ارزیابی کرد چون در سنین مختلف این مقادیر متفاوت است . مقدار هماتوکریت بطور کلی حدود 3 برابر هموگلوبین است . در برگه های جواب CBC که بصورت کامپیوتری جواب آن ارائه می شود شاخص های گلبول قرمز شامل : mean corpuscular volume ( MCV ) و mean corpuscular hemoglobin ( MCH ) و mean corpuscular hemoglobin concentration ( MCHC ) و تعداد پلاکت ها و WBC و RBC و مقدار هموگلوبین و هماتوکریت ذکر شده است . از میان این شاخص ها از MCV برای دسته بندی آنمی ها بیشتر استفاده می شود . یک پارامتر با ارزش دیگر که دراین برگه ها ذکر شده RDW یا red cell distribution width می باشد که نماینده تغییرات اندازه گلبولهای قرمز است و در موارد آنیزوسیتوز ، افزایش تعداد رتیکولوسیت ها ، نوزادان و همولیز و کمبود آهن مقدار آن افزایش می یابد . در تالاسمی مینور مقدار آن نرمال یا پائین است در مسمومیت با سرب مقدار آن پائین است مقدار طبیعی آن 5/14-5/11 می باشد .
MCV : حجم متوسط گلبول قرمز بوده و برحسب فمتولیتر fl
هماتوکریت بیمار را ضربدر 10 کرده تقسیم بر تعداد RBC بیمار ( بر حسب میلیون ) می کنیم مقدار نرمال آن برای بالغین 96 -80 فمتولیتر می باشد
که البته این مقدار همانطور که درجدول ذکر شده است برحسب سن فرق می کند در مواردی که گلبول های قرمز میکروسیتیک هستند مقدار آن پائین تر از نرمال و در مواردیکه ماکروسیتیک هستند بیش از نرمال است . درکودکان بصورت یک محاسبه سرانگشتی حداقل مقدار طبیعی MCV مساوی است با ( سن بر حسب سال + 70 ) .
MCH : مقدار وزن هموگلوبین در یک گلبول قرمز متوسط بوده و به پیکوگرم محاسبه می شود : ( پیکوگرم 10 بتوان 12- گرم ) . برای محاسبه آن :
هموگلوبین بیمار ( گرم درصد ) را ضربدر 10 می کنیم و حاصل ضرب را تقسیم بر تعداد RBC ( بر حسب میلیون ) می کنیم مقدار طبیعی آن در بالغین 2/33 – 5/27 پیکوگرم می باشد .
MCHC : غلظت متوسط هموگلوبین گلبول های قرمز : که عبارت است از مقدار هموگلوبین برحسب گرم ، در 100 سی سی پک سل ( packed cell ) . دراسفروسیتوز ارثی و نوزادان بالاست درهموگلوبین SC هم ممکن است بالا باشد . در آنمی میکروسیتیک مثلاً فقر آهن مقدار آن پائین است . برای محاسبه آن :
مقدار هموگلوبین ( گرم درصد ) را ضربدر 100 کرده تقسیم بر هماتوکریت می نمائیم مقدار طبیعی آن 4/33 – 5/35 درصد می باشد .
از نظر افتراق احتمالی تالاسمی مینور از کمبود آهن از روی CBC در موردی که بیماری دچار آنمی میکروسیتیک و هیپوکرم است اگر مقدار
بررسی اسمیرلام محیطی نیز مرفولوژی گلبول های قرمز را نشان داده و به تشخیص کمک می کند
Schistocytes یا fragmented cells در آنمی همولیتیک میکروآنژیوپاتیک
Spherocytes در اسفروسیتوز ارثی ، آنمی همولیتیک اتوایمون
Ghost cells یا bite cell در کمبود G6PD
Sickle-shaped cell در بیماری داسی شکل
Target cell در هموگلوبین C
Stippled RBC غیر اختصاصی بوده ولی ممکن است نشانه مسمومیت با سرب باشد
تست های کمکی دیگری که به تشخیص آنمی کمک می کند عبارتند از :
اندازه گیری مقدار بیلیروبین و لاکتات دهید روژناز ( آنمی همولیتیک )
تست کومبس ( آنمی همولیتیک اتوایمون )
الکتروفورز هموگلوبین ( هموگلوبینوپاتی ها )
بررسی آنزیم های گلبول قرمز ( G6PD ، پیروات کیناز )
Osmotic fragility ( اسفروسیتوز ارثی )
آهن ، TIBC ، ferritin ( آنمی فقر آهن )
فولات ، ویتامین B12 ( آنمی ماکروسیتیک مگالوبلاستیک)
آسپیراسیون و بیوپسی مغزاستخوان
BUN ، کراتینین برای بررسی کار کلیه ها
T4 ، TSH برای رد هیپوتیروئید یسم
لوسمی لنفوسیتی مزمن
| توضيح كلي
|
| لوسمي لنفوسيتي مزمن (CLL) سرطاني با رشد بسيار آهسته مربوط به اعضاي خونساز در افراد سالمند است (در مردان بالاي 50 سال شايعتر است). حدود 13 قربانيان لوسمي داراي اين نوع لوسمي هستند. اين بيماري اغلب در طي آزمايش خون معمول انجام شده براي ساير بيماريها بهطور اتفاقي كشف ميشود.
|
![]()

|
| در مراحل زودرس بيماري، به تدريج علايم زير بروز ميكند: خستگي و ضعف عمومي كمخوني خفيف تا متوسط گرههاي لنفاوي بزرگ شده و سفت كاهش وزن بدون علل معمول بزرگي طحال و كبد حساس شدن نسبت به عفونتها گرههاي پوستي (گاهي) در مراحل ديررس: ناتواني در مقابله با عفونتهاي باكتريايي، ويروسي يا قارچي ضعف ناتوانكننده
|
|
| نامشخص. بررسيهاي تشخيصي نشاندهنده تكثير لنفوسيتها (نوعي از سلولهاي سفيد خون) ميباشد. برخلاف بعضي انواع لوسمي، تماس بيش از حد با اشعه بهنظر نميرسد عامل زمينهسازي براي لوسمي لنفوسيتي مزمن باشد.
|
|
| سن بالاي 50 سال
|
|
| پيشگيري خاصي وجود ندارد.
|
|
| اين بيماري در حال حاضر غيرقابل علاج محسوب ميگردد. با اين حال، علايم آن با درمان قابل تخفيف يا كنترل است. بسياري از بيماران سالها بدون علامت يا با علايم اندك زنده ميمانند و بر اساس برخي مقالات پزشكي موارد اندكي از بهبود غيرمنتظره اين بيماري گزارش شده است. تحقيقات علمي درباره علل و درمان اين بيماري ادامه دارد و اين اميد وجود دارد كه درمانهاي مؤثرتر و در نهايت علاجبخشي عرضه شود.
|
|
| خونريزي كمخوني شديد عفونتها نقرس
|
|
|
|
|
| - بررسيهاي تشخيصي ممكن است شامل آزمايشهاي خون، مغز استخوان و مايع مغزيـ نخاعي، عكس قفسهسينه، سيتي اسكن، سونوگرافي و گرفتن مايع نخاعي باشد. - شدت اين بيماري بر اساس بزرگي كبد و طحال، كمخوني، و كمبود پلاكتها تعيين ميگردد. - گاهي در موارد خفيف به هيچ درماني نياز نيست. - درمان ممكن است شامل تجويز داروهاي ضدسرطان، و متعاقب آن اشعهدرماني و گاهي تزريق خون و پلاكت باشد. - اين بيماران بايد از تماس با افراد بيمار ديگر و اماكن پرازدحام بهمنظور پيشگيري از قرار گرفتن در معرض عفونتهاي خطرناك اجتناب كنند. - مراقبت از دهان مهم است. به منظور كاهش زخمهاي دهاني اغلب از شستشوي دهان با آب نمك گرم استفاده ميشود. به منظور تهيه آب نمك يك قاشق غذاخوري نمك را در 250 سيسي آب (معادل يك بطري نوشابه) حل كنيد. براي پيشگيري از خراشيده شدن لثهها از مسواك نرم استفاده كنيد.
|
|
| بسياري از افراد دچار اين بيماري به درمان چنداني نياز ندارد. طرحهاي درماني تا حد زيادي به وضعيت هر بيمار بستگي دارد. داروهاي ضدسرطان شامل داروهاي كورتوني داروهاي ضد نقرس از مصرف آسپيرين يا هر تركيب حاوي آسپيرين خودداري كنيد، زيرا آسپيرين احتمال خونريزي را افزايش ميدهد.
|
|
| محدوديتي وجود ندارد.
|
|
| رژيم خاصي نياز ندارد. به دلخواه خود تا حد امكان از نظر غذايي تقويت كنيد.
|
|
|
اگر شما يا يكي از اعضاي خانواده تان داراي علايم لوسمي لنفوسيتي مزمن باشيد. |
فاسیولا
مقدمه
خانواده فاسیولیده کرمهایی هستند پهن به شکل برگ درخت که انگل کبد یا مجرای صفراوی و روده پستانداران هستند. این انگل در اکثر نقاط دنیا مشاهده میشود بخصوص در کشورهایی که پرورش گوسفند رواج دارد آلودگی با نسبت بالا در بین دامها ملاحظه میشود. آلودگی انسان با این انگل در برخی نقاط مانند آمریکای جنوبی و کشورهای مدیترانهای مانند ایران گزارش شده است.
ویژگیهای کرم فاسیولا
کرم فاسیولا به شکل برگ به اندازه 5 - 3 سانتیمتر دارای دو بادکش دهانی و شکمی است. سطح بدن از کوتیکول خاردار پوشیده شده است. سیستم تناسلی هرمافرودیت با دو بیضه منشعب در قسمت عقب کرم و تخمدان منشعب و رحم پر پیچ و خم در قسمت جلو است که به سوراخ تناسلی ختم میشود. دستگاه گوارش ناقص و فاقد مخرج است، ولی دارای انشعابات زیاد سکوم (روده کور) میباشد.
چرخه زندگی فاسیولا
تخم انگل که پس از لقاح تخمک و اسپرم از یک کرم یا از دو کرم مختلف تولید میشود پس از آنکه از طریق مدفوع میزبان نهایی به آب شیرین محیط زیست افتاده پس از 2 - 1 هفته نوزاد مژهداری به نام میراسیدیوم از آن خارج شده و به بدن حلزون واسط به نام لیضه و لاروهای کاملتر به نام اسپروفیت ورودی و بالاخره سرکر تشکیل میشود. سرکر از حلزون خارج شده و در آب شناکنان به طرف گیاهان اطراف برکه یا جوی آب رفته، دور آن را لایه مقاومی میگیرد که از این پس به آن متاسرکر میگویند.
انسان یا حیوان گیاهخوار (میزبان نهایی) با خوردن متاسرکر به آن آلوده میشود. دیواره متاسرکر در معده متلاشی شده و سرکر آن آزاد میشود که دیواره معده یا روده را سوراخ کرده پس از ورود به محیط عمومی لایه خارجی کبد را سوراخ کرده و به کبد وارد شده و با تغذیه از سلولهای پارانشیم کبد به کرم بالغ تبدیل میشود.
بیماریزایی
آسیبهای ناشی از بیماری فاسیولا ارتباط با تعداد کرم در بدن دارد. آسیبهای اولیه در اثر جابجایی در بافت کبد برای رسیدن به مجرای صفرا ایجاد میشود که در برخی اوقات مرده کرم سبب ایجاد نسج فیبری میشود. در انسان فقط تعداد کمی از کرمها به مجرای صفرا میرسند که در آنجا چند ماه تا چند سال زنده میمانند. کم خونی از عوارض اصلی بیماری است.
علت کم خونی تغذیه کرم از خون ، ایجاد خونریزی از مجاری صفراوی و کم شدن عمر گلبولهای قرمز خون میباشد. وجود کرم فاسیولا که گاهی وارد اعضای دیگر بدن میشود سبب ایجاد آسیب در آنها میشود مانند آسیبهای معدی ، لوزوالمعده و طحال و بافت زیر جلد و عروق خونی و ریه و مغز و عضلات و آپاندیس.
علایم بالینی
دوره کمون بستگی به تعداد کرم وارد شده به بدن دارد. در یک اپیدمی فرانسه علایم بیماری 6 هفته پس از خوردن سبزیهای آبزی آغاز شد و حداکثر علایم بین 2.5 - 2 ماه ظاهر گردید. علایم اولیه بیماری عبارتند از تعریق زیاد ، دردهای شکمی و کهیر. فاصله زمانی بین ورود تخم انگل به بدن و مشاهده تخم در مدفوع بستگی به تعداد کرم دارد که حد متوسط آن در انسان بین 3 تا 4 ماه محاسبه شده است.
تشخیص بیماری
آزمایش خون بالا رفتن لوکوسیتها را نشان میدهد که تعداد آن بین 10 تا 40 هزار در میلیمتر مکعب میشود و نسبت ائوزینوفیلی از 0.5 بیشتر است. کم خونی به صورت کاهش هموگلوبین مشاهده میشود. آزمونهای کبدی در دوره حاد بیماری متغیر است. بهترین وسیله تشخیص استفاده از آزمون انگل شناسی است که تخم فاسیولا را در مدفوع و مایع کشت شده از دوازدهه مشاهده مینماییم..
درمان فاسیولازیس
از سالها قبل تعدادی دارو برای درمان بیماری بکار رفته است که 3 داروی مهم شامل بیتی نول ، تریکلابندازول و پرازیکوآنتل است.
پیشگیری
انسان باید از خوردن گیاهان و سیزیجات نشسته و آبهای آلوده اجتناب نماید. بهترین راه پیشگیری در حیوانات درمان آنها و نیز از بین بردن حلزونهای ناقل با استفاده از مواد شیمیایی و بهسازی محیط است.
انواع فاسیولا
فاسیولا انواع مختلف دارد که برای حیوانات گیاهخوار در اغلب نقاط دنیا آلوده کننده است. نام برخی از آنها عبارتند از: فاسیولا ژیگانیتکا ، فاسیولا ایندیکرم ، فاسیولا ماگنا ، فاسیولا امریکانا ، فاسیولا کالیفرنی ، فاسیولا نیانزه ، فاسیولا اجلافی و فاسیولای جکونی.
تنیا سولیوم
دید کلی
کرم کدوی خوک و انسان یا تنیاسلیوم گونهای از کرمهای پهن ، رده نواریان است. نواریان اکثرا دراز و دارای بدنی پهن هستند که از تعداد زیادی قطعات یا بندهای کوتاه تشکیل گردیدهاند. این کرمها از کوتیکول پوشیده شدهاند. دارای مجاری وازنشی یا دفعی هستند و یک حلقه عصبی با سه جفت طنابهای عصبی دارند. اینها دهان و لوله گوارش ندارند و مواد غذایی از دیواره بدنشان جذب میشود و همگی انگلهای داخلی هستند و کرمهای بالغ در روده مهرهداران و لاروها در بافتهای میزبان واسط به سر میبرند.شکل ظاهری
کرم کدو خوک و انسان یا تنیاسولیوم از زمانهای قدیم شناخته شده است. یک سر کوچک گره مانند یا اسکولکس دارد که در کنارههای آن چهار مکنده یا بادکش و در نوک یا روستلوم آن دایرهای از قلابهای متعدد دیده میشود. گردن یا منطقه جوانه ، اسکولکس را به بدن متصل میسازد. بدن شامل رشتهای تا 1000 بند یا پروگلوتید میباشد.بادکشها و قلابها بکار چسبیدن اسکولکس به دیواره روده میزبان میآید و زنجیره پروگلوتیدها در حفره روده آزادانه قرار گرفته است. پروگلوتیدهای جدید در ناحیه گردن دائما بوسیله جوانه زدن پدید میآیند و با فشار پروگلوتیدهای دیگر به عقب رانده میشود. همچنان که پروگلوتیدها به عقب میروند، اندازه آنها افزایش یافته ، کاملتر شده بالاخره جدا میگردند.
پروگلوتید
هر بند بدن کرم کدو را پروگلوتید نامند. در هر پروگلوتید ، عضلات ، پارانشیم و قسمتهایی از مجاری وازنشی که بوسیله یک مجرای عرضی به هم متصل است، تعداد زیادی سلولهای شعلهای و اعصاب موجود است. هنگامی که یک پروگلوتید از اسکولکس فاصله معینی پیدا میکند، مجموعه کاملی از اندامهای جنسی نر و ماده در آن پدیدار میشود. در پروگلوتید دستگاه گوارش ، جریان خون و تنفس وجود ندارد و دستگاه تناسلی برعکس رشد زیادی کرده است.دستگاه عصبی
در اسکولکس دو حلقه عصبی وجود دارد که روی این دو حلقه مزبور چهار جفت گانگلیون عصبی واقع شده است. علاوه بر آن گانگلیون بزرگ قعری نیز در اسکولکس وجود دارد. در هر طرف بدن در امتداد و نزدیک لوله یک زوج رشته عصب طولانی موجود است که در ستاسر بدن وجود دارد.اندامهای حسی
در این جانوران به علت دارا بودن زندگی انگلی اندامهای حسی موجود نیست. ولی رشتهها عصبی زیادی در زیر پوست و اسکولکس آنها وجود دارد.دستگاه تناسلی
این کرمها نر و ماده هستند و در هر قطعه بدن آنها هر دو دستگاه تناسلی نر و دستگاه تناسلی ماده وجود دارد. دستگاه تناسلی نر در قطعات نزدیک تر به گردن شروع به تشکیل شدن مینماید. ولی دستگاه تناسلی ماده در قطعات پایین تر بوجود میآید. بنابراین بیضهها زودتر از تخمدانها تشکیل میشود. در بندهای میانی بدن ، هر دو دستگاه وجود دارد. به تدریج که به انتهای بدن نزدیک میگردد. در بندهای متوالی عمل لقاح انجام میشود و تخمها تشکیل میگردند. در بندهای آخر این دستگاه تناسلی از بین میرود و فقط آثاری از آنها باقی میماند.رشد تخم و چرخه زندگی کرم کدو
رشد و نمو یا سیر تکاملی تخمها در یک موقع شروع میشود و تا موقعی که پروگلوتیدهای رسیده از کرم جدا و از مدفوع میزبان به خارج دفع و سپس متلاشی میگردند، ادامه مییابد. پس از مدتی در هر یک از تخمهای پراکنده در روی زمین یک لارو شش قلابی بوجود آمده ، آنگاه تکامل تخمها متوقف میشوند. چنانچه خوکی این تخمها را بخورد، پوسته تخمها در روده خوک هضم شده و لاروها در خون یا عروق لنفی راه مییابند و از آنجا نیز به عضلات ارادی رفته و کیست پیدا میکنند.کیست بزرگ و پر از مایع میشود و از این پس آن را کرم مثانهای یا سیستی سرکوس مینامند. داخل سیستی سرکوس اسکولکس با بادکشها و قلابهای آن بوجود میآید. ولی رشد و نمو صورت نمیگیرد. وقتی انسان گوشت خوک محتوی چنین کیستی را بطور خام یا کاملا نپخته بخورد، دیواره خارجی کیست گوارش یافته و اسکولکس به روده میزبان (انسان) میچسبد و بدین ترتیب کرم کدوی جدید شروع به تشکیل شدن مینماید. عفونتهای رویانی در انسان ، موجب ابتلا سیستم اعصاب مرکزی شده و عوارض شدید و وخیمی به بار میآورد.
علایم بالینی
وجود لارو در عضلات و مغز و کبد که تقریبا دو ماه پس از خوردن تخم کرم ایجاد میشود ایجاد بیماری میکند که سیستی سرکوزیس نام دارد. اگر لارو در مغز باشد علایم عصبی از جمله صرع بروز مینماید. استقرار لارو در بطن چهارم مغز باعث بالا رفتن فشار داخل مغز و هیدروسفالی میشود که با علایم سر درد ،حالت تهوع و استفراغ و دو بینی همراه است.تشخیص
تشخیص آلودگی به کرم بالغ با مشاهده تخم در مدفوع و یا در لام تهیه شده با نمونه برداری از اطراف نشیمن گاه داده میشود. از روشهای آزمایشگاهی و سرمی و اشعه ایکس برای تشخیص استفاده مینمایند.درمان
برای درمان باید از تجویز داروهایی که باعث حل شدن کرم در داخل بدن شود خودداری کرد و نیز باید از ایجاد استفراغ در موقع درمان جلوگیری نمود. داروی موثر پرازیکوآنتل است.پیشگیری
خوشبختانه چون لارو این کرم در بدن خوک پرورش مییابد و خوردن گوشت خوک برای مسلمانان حرام است افراد مسلمان به این بیماری مبتلا نمیشوند.شناسايي ژنوم شيستوزوما
سلام ! شيستوزوميازيس يا بيلهارزيازيس از مهمترين بيماريهاي انگلي است. در انسان اين بيماري معمولا در اثر 3 گونه شيستوزوما بنامهاي ش. هماتوبيوم، ش. مانسوني و ش. ژاپونيكم ايجاد مي شود. زيستگاه كرم بالغ آنها بترتيب در عروق شبكه لگني، عروق مزانتر تحتاني و عروق مزانتر فوقاني است و در آنجا جفتگيري وتخمگذاري مي كنند. اندازه آنها حدود يك سانتي متر است. كرمهاي ماده در هر روز بر حسب گونه از 30 تا 3000 تخم در داخل رگها مي گذارند كه براي خروج از بدن انسان از طريق مدفوع ، ادرار و يا خلط اجبارا بعد از گذشتن از دبواره رگها وارد بافتها مي شوند و بسياري از اين تخمها بدليل دخالت سيتم ايمني در بافتها محبوس مي شوند. علايم بيماري هم عمدتا بخاطر تخمهاي انگل است و شامل سوء تغذيه، نارسايي كليه، سرطان مثاته و ... است. اگرچه اين كرمها Dioecious بوده يعني داراي دو جنس نر و ماده جدا از هم هستند اما بيشتر اوقات به شكل جالبي كرم ماده در شياري كه در اثر جمع شدن بدن كرم نردر حول محور طولي خود پديد مي آورد، زندگي مي كند ( شكل). عمرهر يك از اين كرمها در بدن انسان آلوده حدود 10 سال است اما گاهي تا 35 سال نيز مي رسد. انواع شيستوزوميازيس جمعا هر ساله 150 ميليون نفر را در جهان آلوده مي كنند و موجب مرگ 1-5/0 ميلون نفر مي شوند و بدين ترتيب در ميان بيماريهاي انگلي، بعد از مالاريا بيشترين مرگ و مير را دارد. قدمت اين بيماري به هزاران سال مي رسد و حتي تخم هاي كرم را در بدن موميايي هاي مصر يافته اند. همه اينها مقدمه اي بود بر خبر زير؛ و بدين ترتيب بعد از تعيين توالي كامل ژنوم انگلهاي مالاريا و پشه آنوفل اكنون شناسايي ژنوم شيستوزوما در آخرين مراحل خود است. در دو مطالعه جداگانه در چين و برزيل به ترتيب ژنوم ش. ژاپونيكم و ش. مانسوني ( بالغ بر 15 هزار ژن ) تعيين توالي و آناليز شده است. اين تحقيق همچنين پروتئينهايي را شناسايي مي كند كه نهايتا بتوان آنها را با داروها يا واكسنها غير فعال كرد بويژه اينكه مقاومت در برابر تنها داروي موثر عليه اين بيماري يعني پرازيكوآنتل در بسياري از مناطق جهان از جمله مصر رو به افزايش است و هنوز هيچ واكسن عملي و موثري هم تاكنون ساخته نشده است.
ژنوم تریپانوزوماتیده ها هم تعیین توالی شد
دانشمندان توانستند ژنوم سه تک یاخته انگلی متعلق به خانواده تریپانوزوماتیده یعنی Trypanosoma brucei, Trypanasoma cruzi Leishmania major را تعیین سکانس کنند. اینها به ترتیب عامل بیماری خواب، بیماری شاگاز و لیشمانیازیس جلدی هستند. این دستاورد در مجموعه مقالاتی در شماره مخصوص Special Issue مجله معروف Science منتشر شده است. (Science July 15, 2005) و اینهم تصویر روی جلد شماره مذکور که یک تصویر رنگی با میکروسکوپ الکترونی نگاره (SEM) از تریپوماستیگوتهای آبی رنگ در بین گلبولهای قرمز است. 
نگاه کلی
- کلمه بهداشت روانی چقدر برای شما آشناست؟
- چه ارتباطی بین بهداشت روانی و اختلالات روانی وجود دارد؟
- چگونه میتوانیم بهداشت روانی خود را حفظ کرده یا بهبود ببخشیم؟
بهداشت روانی از آن جهت که رابطه مستقیمی با "عملکرد فردی – اجتماعی" و آسیبهای روانی – اجتماعی" دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است و این اهمیت باعث تدوین و اجرای برنامههای متعدد بهداشت روانی در سه بعد " پیشگیری ، درمان و توانبخشی" میشود این سه بعد در برگیرنده تمام اهداف و فعالیتهای بهداشت روانی است.
تعاریف بهداشت روانی
تعریف سازمان بهداشت جهانی
سازمان بهداشت جهانی ، بهداشت روانی را اینگونه تعریف میکند: "بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای روانی و جسمی ، بهداشت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست."تعریف انجمن بهداشت روانی کانادا
انجمن بهداشت روانی کانادا در یک دید جامع بهداشت روانی را در سه قسمت "نگرشهای مربوط به خود ، نگرشهای مربوط به دیگران و نگرشهای مربو به زندگی" تعریف میکند. از نظر این انجمن بهداشت روانی یعنی : "توانایی سازگاری با دیدگاههای خود ، دیگران و رویارویی با مشکلات روزمره زندگی."عوامل موثر بربهداشت روانی
بهداشت روانی افراد متاثر از عوامل متعددی است، اگر چه این عوامل به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار میگیرند ولی در واقع این موضو ع چند وجهی متاثر از یکدیگر است. بدین معنی که افراد به علت شرایط محیطی یا عوامل فردی تعادل و آرامش روحی شان دچار تغییراتی میشود و هر چه شدت این عوامل زیادتر باشد، تاثیر و تهدیدش بیشتر خواهد بود. عواملی همچون : "عدم برآورده شدن نیازهای اولیه، ناکامی، استرس، یادگیری، مسائل اجتماعی و رسانه های جمعی و... از عمده ترین تاثیرگذاران بر بهداشت روانی هستند.ابعاد بهداشت روانی
پیشگیری نوع اول (Primary Prevention)
هدف این نوع از بهداشت روانی ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، "با حذف عوامل کلی کاهش عوامل خطرساز ، تقویت مقاومت افراد ، دخالت در فرایند اختلال" بدست میآید." برنامههای آموزش بهداشت روانی (نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان ، آموزش تاثیرات مصرف الکل و مواد و...)، برنامههای بالا بردن کارایی و توان افراد (نظیر برنامههای تقویتی برای کودکان محروم) ، ایجاد سیستمهای حمایت اجتماعی (نظیر بیمههای درمانی ، ایجاد و حمایت از گروههای محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا)" نمونههای پیشگیری نوع اول میباشد.پیشگیری نوع دوم (Secondary Prevention)
هدف اقدامات این بعد از برنامه بهداشت روانی ، شناخت به موقع و درمان فوری و مناسب اختلال (یا بیماری) است. تمام نظریهها و اقدامات درمانی نظیر "دارو درمانی ، رفتار درمانی ، شناخت درمانی ، گروه درمانی ، روانکاوی و ..." در غالب این بعد از بهداشت روانی قرار میگیرد.پیشگیری نوع سوم
هدف این بعد از بهداشت روانی ، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از تواناییهای از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونهای مفید و سازنده به زندگی "خانوادگی ، اجتماعی و شغلی" خود باز گردد. در واقع برنامههای این بعد با "توانبخشی" (Rehabilitation) افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت ایجاد شده توسط درمان ، سروکار داشته ، اقدامات قبلی را تکمیل میکند.چشم انداز بحث
موضوع بهداشت روانی و تامین آن برای "مردم ، سازمانها و دولتها" بسیار مهم است، چرا که با کارایی فردی و اجتماعی افراد و در کنار آن با پیشرفتهای "علمی ، صنعتی و..." جامعه گره خورده است. امروزه اکثر کشورها منابع زیادی را برای بهبود بهداشت روانی جامعه صرف میکنند و در کنار آن با تدوین برنامههای جامع از "سازمانها و منابع محلی – اجتماعی" نیز استفاده میکنند. متاسفانه ایران از این حرکت جامعه بشری به دور مانده است.بطوری که افراد و بیماران دچار مشکلات روحی از ابتداییترین حق خود یعنی بیمه خدمات درمانی بهداشتی محروم هستند و تاکنون هیچگونه نشانه و حرکت موثری که نشان دهنده اهمیت بهداشت و سلامتی این افراد باشد در دولت دیده نشده است. در واقع افراد و بیماران دچار "مشکلات روحی – روانی" افراد "فراموش شده" در ایران هستند.
غمگيني ها و افسردگي وشيوه هاي مواجهه با آن
چگونه مي توانيد بر افسردگي و غمگيني غلبه كنيد؟
آيا احساس تنهايي، غمگيني و ترديد مي كنيد؟ تقريباً همه در مواقعي اين احساسها را دارند. امكان اين وجود دارد كه توسط اين احساسها گير افتاده و در دام آنها گرفتار شويد. اما شما گرفتار نخواهيد شد! شما مي توانيد بر غمگيني ها و افسردگي غلبه كنيد. در اينجا بعضي از راههاي مقابله معرفي مي شوند. روشي خاص و يا تركيبي از روشها كه در مورد هر كسي كاربرد داشته باشد وجود ندارد. از طريق آزمايش خواهيد فهميد كه كداميك به شما بيشتر كمك مي كند.
آنچه كه مي توانيد انجام دهيد
از رختخواب خارج شويد:
يكي از كارهاي بسيار مهمي كه مي توانيد انجام دهيد، بيدار شدن در صبحها در موعد مشخص است (حتي در تعطيلات پايان هفته). ترجيحاً ساعت 7 صبح يا زودتر پيشنهاد مي شود. داشتن نظم به كاركرد طبيعي بدن شما كمك كرده و در نتيجه احساسهاي بهنجاري خواهيد داشت.
نور:
نور به بهتر شدن كاركرد بدن كمك مي كند. بنابراين به محض بيدار شدن، خود را در معرض نور قرار دهد. پرده ها را به كناري بزنيد تا نور بيشتري به درون خانه بتابد. از آن بهتر، هر چه سريعتر از منزل خارج شده و در معرض تابش نور خورشيد قرار گيريد. جهت تسهيل در ورود نور عينك تان را برداريد (عينك بخشي از اشعه هاي نور را پس مي زند). البته به خورشيد خيره نشويد.!
حركت:
فعال باشيد اكسيژن جلب كنيد! به اين معني كه بيدار شده و به مدت 5 الي 10 دقيقه در اطراف راه برويد و در صورت امكان دوچرخه سواري كنيد. ورزش ملايم به جريان خون كمك كرده و اكسيژن بيشتري را به بدنتان (بويژه مغز) مي رساند و هوشياري و سرزندگي را در شما بهتر مي كند.
صبحانه :
صبحانه خود را با پروتئين (گوشت، تخم مرغ، كرة بادام زميني، آجيل، پنير) شروع كنيد. هنگامي كه بيدار مي شويد، اندامهاي بدن شما جهت تامين نيروي لازم، آماده جذب غذا و بويژه پروئتئين هاست. براي متعادل كردن وعده هاي غذايي اصلي تان يك عدد پرتقال يا ساير ميوه هاي تازه و نيز حبوبات يا نان گندم را نيز به رژيم غذايي تان اضافه كنيد.
با كسي صحبت كنيد:
يكي از سريعترين راهها براي مبارزه با افسردگيها، ايجاد ارتباط با ديگران است. نبايد فكر كنيد كه به هنگام افسردگي بايد از ديگران دوري كرد. بنابراين مسئله را براي خود و ديگران آسان بگيريد. با كسي كه دوستش داريد در مورد موضوعي لذت بخش صحبت كنيد و بنابراين با همديگر داد و ستد داشته باشيد. و خود را مجبور كنيد به كساني كه در كلاس كنارتان نشسته اند، به همسايه ها ي خود و به هر كسي كه اطرافتان باشد."سلام" كنيد.
كافئين در دراز مدت (چهار ساعت يا بيشتر) موجب افسردگي مي شود. سعي كنيد كه صبحها بيش از يك فنجان قهره نخوريد. قهوه براي ساعتي موجب افزايش هشياري شما مي شود. اما بعد از مدتي وضعيتي متضاد به بار مي آورد. كافئين معمولاً موجب ترشح انسولين به درون خون مي شود و انسولين قند خون را كاهش مي دهد. وقتي سطوح قند خون كاهش يافت، احساس اطمينان كمتري به خود داشته و سطح نيرويتان كاهش مي يابد، كه آن نيز به غمگيني و افسردگي منجر مي گردد.
مصرف قند را محدود كنيد:
قند در آغاز نيروي خوبي به شما مي دهد اما بعد از يك ساعت قند خون كاهش مي يابد و وقتي قند خون پايين باشد شما نيز احساس پاييني خواهيد داشت.
چرخه كافئين/ قند. براحتي مي توان در دام چرخه كافئين - قند گرفتار شد ـ خوردن قهوه، نوشيدني هاي كافئين دار يا شيريني هاي كافئين دار هر دو ساعت يكبار جهت بيدار ماندن شما را در دام چرخه كافئين - قند گرفتار خواهند كرد. علاوه بر اين كه، اين چرخه موجب غمگيني مي گردد، عوارضي ديگر از قبيل وابستگي، تغذيه نامناسب و چاقي را نيز بدنبال دارد كه خود اينها نيز موجب احساس غمگيني بيشتري مي گردند.
از غذاهاي فيبردار استفاده كنيد:
مواد فيبري باعث مي شود كه غذا در نظام گوارشي به اندازه مناسب جذب شده و نيروي پايدار تر توليد گردد. غذاهايي كه خيلي سريع جذب مي شوند، جريان سريعي از انرژي را توليد مي كنند كه در نهايت ايتن حالت ممكن است با افسردگي دنبال گردد. از طريق خوردن يك پرتقال يا گريپ فروت و نه فقط نوشيدن آب آنها مي توانيد مواد فيبري مورد نياز را وارد بدنتان كنيد. سبزيجات ، ميوه هاي تازه، غلات و حبوبات را نيز مصرف كنيد.
استرس ب كامپلس
بعضي از اشخاص گزارش مي كنند كه از طريق مصرف ويتامين B كمپلكس حالشان بهتر مي گردد. شما مي توانيد آنچه را كه "استرسB " يا "50B " ناميده شده پيدا كنيد. اين موضوعي بحث انگيز است. بعضي از متخصصان تغذيه مي گويند "بله اين موضوعي است كه واقعاً بايد در نظر گرفته شود" و عده اي ديگر مي گويند "نه" اين فكر خوبي نيست. شما مي توانيد با آزمايش كردن در مورد مفيد بودن آن در مورد خودتان تصميم بگيريد. اگر برايتان موثر بود در آن صورت بايد با يك متخصص تغذيه در مورد ساير راههاي وارد كردن آن در رژيم غذايي تان مشورت كنيد.
اعمال عادي
با هدف كمك به شكستن غمگيني ها، رفتارهاي عادي خود را تغيير دهيد. مي توانيد تركيب جديدي از لباسها را انتخاب كنيد، بجاي رانندگي، پياده روي نماييد، شيوه رفتاري جديدي را انتخاب كنيد. و در مكاني ديگر غذا بخوريد. جهت كمك به تغيير رفتارهاي عادي، كارهايي متفاوت انجام دهيد.
انجام اعمال فوق سخت است. بيدار شدن زود هنگام، در معرض نور قرار گرفتن، خوردن غذاهاي مقوي در صبحانه، خود را مشغول كردن و حفظ چنين برنامه اي آن هم براي هميشه كار آساني نيست.
براي اين كار شما در چند روز اول نيازمند به كمك هستيد. كسي بايد به شما كمك كند تا عادتهاي خوب را در خود ايجاد كنيد، از از رختخواب بيرون بياييد، در معرض نور قرار بگيريد، صبحانه خوبي داشته باشيد و كسي كه به شما در فعال تر شدن كمك كند. يك راه خوب، بستن قرارداد با يك دوست و يا دوستاني است كه مي خواهند شاهد تغيير شما باشند. شايد به نظر شرم آور برسد اما آن دوستان مي خواهند شما را سالم و شاد ببينند و نه افسرده و دچار مشكل با اطراف.
توجه:
اگر احساس مي كنيد كه بيش از سه يا چهار روز به ياري فردي ديگر نيازمند هستيد، بهتر است با يك مشاور يا روان درمانگر تماس حاصل كنيد. شما نمي خواهيد كه دوستان خود را خسته كنيد.
براي خود منابع حمايتي ايجاد كنيد:
دوستان قديمي محشرند. اغلب ما نظامهاي حمايتي خوبي را تدارك نديده ايم. به اين موضوع بايد بيشتر فكر كنيم، اگر به احساس غمگيني آسيب پذير هستيم در آن صورت حمايتهايي كه براي خود ايجاد كرده ايم، در صورت نياز در دسترس خواهند بود. فرم ذكر شده در بخش آخر اين بروشور را تكميل كرده و آماده داشته باشيد. علاوه بر گسترش منابع حمايتي خودتان، شايد لازم باشد با گروههاي حمايتي اجتماعي كه از افراد مبتلا به دوره هاي غمگيني تشكيل شده است، نيز مرتبط گرديد. جهت كسب اطلاعات در مورد وجود گروههايي كه مي توانيد به عضويت آنها در آئيد با دفتر مشاوره دانشگاه تماس حاصل نمائيد.
زماني كه خودم در دام غمگيني گرفتار مي شوم چه مي توانم بكنم؟
زماني كه با افت عاطفي مواجه هستيد، وجود تغيير در خود را بشناسيد، آن را انكار و يا احساس گناه نكنيد. براي رهايي از آن خود را تقويت كنيد. شايد صرفنظر كردن از يك روز كاري در عوض انجام دادن چيزهاي مطلوب به بهبود شما كمك كند. بيشتر ورزش كنيد: راه برويد، باغباني كنيد، دوچرخه سواري نمايند و به شنا برويد. ممكن است اين احساس را نداشته باشيد. اما ورزش يكي از بهترين باز دارنده ها وپيشگيري كننده هاي افسردگي است.
وانمود كنيد:
لبخند بزنيد و تظاهر كنيد كه خوشحال هستيد. راست بايستيد و قامت خميده و افسرده وار به خود نگيريد. آيا اين خود فريبي است؟ نخير نيست. تحقيقات نشان مي دهد كه شكل بيان چهره اي واقعاً نوع احساس شما را تغيير مي دهد و وانمود كردن به تجربه يك حالت عاطفي واقعاً آن حالت را در شما ايجاد مي كند. افراد ترشرو، غمگين تر هستند و بنابراين عوارض افسردگي در آنها چندين ساعت به طول مي انجامد. بنابراين بخنديد: به خودتان به ديگران (بشكلي كه باعث ناراحتي آنها نشود)، حتي به درختان، سگها و گربه ها. با اطمينان به هنگام احساس غم بخنديد. كوشش اضافي در شكست غمگيني به شماكمك خواهد كرد.
لباسهاي روشن و شاد بپوشيد و وانمود به شاد بودن كنيد. بعداً شما خود را خوشحال خواهيد يافت. در صورت امكان، حتي لباس خنده دار بپوشيد و يا كلاهي بچه گانه بر سر بگذاريد و ببينيد كه ديگران به شما مي خندند. پوشيدن لباسهاي شاد و وانمود به شادي كردن مي تواندغمگيني را كاهش دهد.
بدنبال طنز و شوخي باشيد
فيلمي خنده دار ببينيد، كتاب طنز بخوانيد و يا به يك نوار يا CD كمدي گوش دهيد. هر گاه كارتون خنده داري ديديد، براي خودتان يكي داشته باشيد. هر گاه احساس كرديد كه غمگين مي شويد به طور آگاهانه براي استفاده از آنها تصميم بگيريد. آواز خواندن نيز مي تواند مفيد باشد اين كار را انجام دهيد.
ورزش
تاكيد مجدد بر ورزش، ارزش آن رامشخص مي كند. ورزش راهي براي شكستن افسردگي است. پياده روي كنيد، دچرخه سواري كنيد، به شنا برويد اجازه ندهيد كه حالت غمگيني درونتان به شما بگويد "من آن را دوست ندارم" انجام هر كار سازنده مي تواند برايتان مفيد باشد.
زماني كه احساس خوبي داريد خورد را براي تمايلات آينده آماده كنيد. فرم افسردگي زير را كامل كنيد. اين فرم را در دسترس داشته باشيد. تا در موقع لزوم مورد استفاده قرار دهيد
منبع:مرکز مشاوره دانشگاه تهران
در بسیاری از مردم نیز، علت افسردگی ناشناخته باقی میماند. بهطور کلی مشخص شده است که افسردگی در نتیجه یکسری از فعل و انفعالات شیمیایی در مغز اتفاق میافتد.
این فعل و انفعالات که نورو ترانسمیتر نامیده میشود در تمامی اعمال و رفتارهای بدن بهطور بیولوژیکی وجود دارد.
● عوامل ژنتیکی
ثابت شده است که در بعضی از اقوام و خانوادهها افسردگی شایعتر بوده ولی وجود یک فرد افسرده در یک خانواده لزوماً دلیل بر وقوع این امر در بقیه اعضاء خانواده نمیباشد.اما هرچه درجه خویشاوندی نزدیکتر باشد، به همان نسبتآسیبپذیری برای افسردگی بیشتر میشود.
● عوامل بیولوژیکی
تغییرات زیستی متعددی در مغز افراد روی میدهد. این تغییرات شامل تغییر در ارتباطات عصبی سیستم غدد درونریز و هورمونها، تغییر در سیستم انتقالدهندههای شیمیایی و تغییر در فعالیتهای الکتریکی مغز است.
● عوامل محیطی (روانی – اجتماعی)
فاکتورهای استرسزای اجتماعی و روانی بهعنوان ریسک فاکتورهای بروز افسردگی شناخته میشوند.
استرس در فرم فقدان یکی از اقوام نزدیک مثل پدر و مادر و دوستان بهعنوان ماشهای برای بروز افسردگی در افراد آسیبپذیر، بهشمار میرود. بهطور کلی تحقیقات ژنتیک ثابت کرده است که عوامل استرسزای محیطی فرصت بروز آسیبپذیری یک ژن بخصوص را افزایش داده و آنها را به سوی یک بیماری پیشرفته افسردگی هدایت میکند.
با این حال در برخی از افراد این افسردگی بدون عوامل استرسزای محیطی بهوجود میآید. تحقیقات دیگری در این زمینه مشخص کرده است که عوامل استرسزا در قالب ایزوله بودن در اجتماع و یا محرومیت دوران کودکی منجر به تغییرات پایدار در فعالیت مغز شده و باعث افزایش حساسیت نسبت به بروز علائم افسردگی میشود.
▪ رویدادهای زندگی و استرسهای محیطی
استرسها و موقعیتهای زندگی میتوانند نقش اولیه را در ایجاد افسردگی داشته باشند، هر چند که در این مورد اختلافنظر بین دانشمندان وجود دارد.
عدهای معتقدند که سوگ و از دست دادن عزیزی میتواند منجر به افسردگی گردد. مطالعات نشان داده است که مرگ همسر بیشترین نقش را به عهده دارد. همچنین به دنیا آوردن فرزند، بازنشستگی، یائسگی و استرسهای عمده دیگر میتوانند در ایجاد افسردگی نقش عمده داشته باشند.
▪ عوامل شخصیتی
همه افراد با تیپها و خصوصیتهای شخصیتی مختلف ممکن است دچار افسردگی گردند، اما افرادی با انواع شخصیتی وسواس، و شخصیت نمایشی بیشتر ممکن است دچار افسردگی گردند.
▪ عوامل یاد گرفته شده
بر اساس این عامل ارتباطات اجتماعی ناخوشایند که منجر به ارزیابی منفی فرد از خود میشود باعث ایجاد افسردگی است. زیرا این افراد با توجه به خصوصیات خاص خود نمیتوانند محبت، همدردی و ارتباط عاطفی لازم را از دیگران به دست آورند.
بنابراین این افراد هم در مورد خودشان ارزیابی منفی داشته و هم دیگران را صادق نمیدانند و بهتدریج آزرده و ناکام شده و افسردگی در آنان پدید میآید.
▪ تفکر منفی
افرادی که دارای افکار منفی در مورد خود، زندگی و آینده هستند، دچار افسردگی میگردند. این افراد به جنبه منفی هر چیزی فکر میکنند و به نقایص خود خیلی توجه نموده و بطور مداوم خودشان را با دیگران مقایسه میکنند. نکته مهم اینکه این افراد هر نوع اطلاعات را سوء تعبیر میکنند.
● مصرف داروها
▪ بعضی از داروها مثل داروهایی که در تنظیم فشار خون بالا مصرف میشوند و داروهای خواب آور باعث بهوجود آمدن افسردگی میشوند.
▪ کمبود مواد غذایی مثل کمبود اسید فولیک و بعضی ویتامینها مثل ب١٢ باعث کاهش اثرات داروهای ضداضطراب شده و درمان را با مشکل روبرو میکند. برای کسب اطلاعات بیشتر، میتوانید مقاله « آیا مصرف ویتامین به در مان افسردگی کمک میکند؟» در بخش مقالات تخصصی سایت را بخوانید.
▪ اعتیاد به بعضی از داروها، مواد مخدر و یا الکل باعث بهوجود آمدن افسردگی میشود.
کلینیک تخصصی افسردگی و اضطراب روانیار
احـساسات، رفـتــار، سلامتي جسماني و روحي شما را
تحـت الشـــعاع قرار دهد. هر انساني در مقاطع خاصي از
زنـدگي خود به افسردگي دچار ميگردد. نشانه ها و علايم
افسردگي عبارتند از:
* غم و اندوه پايدار، اظطراب، احساس پوچي.
* احــساس نا اميدي و بدبيني- احساس گناه، احسـاس
بي ارزشي و در ماندگي - احساس تيره بختي.
* كاهش سطح انرژي و احساس خستگي.
* دشواري در تمركز، ياد آوري و تصميم گيري-عدم توانايي
در انديشيدن.
* بي خوابي و يا افزايش ميزان خواب.
* از دست دادن اشتها و كاهش وزن - يا پر خوري و افزايش وزن.
* عدم تمايل به ملاقات با ديگران - يا وحشت از تنها ماندن - حضور يافتن در فعاليتهاي اجتماعي دشوار و غير ممكن ميگردد.
* احساس بي ارزش بودن و نا عادلانه بودن زندگي- احساس شكست- احساس سربار بودن.
* از دست دادن علاقه و ميل به فعاليتهاي معمولي در زندگي و يا سرگرميهايي كه پيشتر براي فرد لذت بخش بوده اند.
* بيقراري و بيتابي - زود رنجي و تحريك پذيري- و يا كند شدن حركات و واكنشها- بي تفاوتي.
* افت اعتماد بنفس - سرزنش مدام خود - نگراني از گذشته و آينده.
* مشكلات جسماني كه معمولا به دارو جواب نميدهند مانند: خارش بدن - تاري ديد -تعريق شديد- خشكي دهان- مشكلات گوارشي (يبوست، اسهال - سوء هاضمه)-سردرد - كمردرد.
* افكار صدمه زدن به خود و يا ديگران - افكار خود كشي.
علل پديد آمدن افسردگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علل پديد آمدن افسردگي نيز گوناگون ميباشد:
* وراثت.
* محيط هاي نا ايمن و خطرناك مانند: آلودگي هوا و آب.
* محيطهاي آشفته مانند: خشونت در خانه و روابط.
* درگذشت همسر، فرزند، والدين و دوستان.
* ضربه هاي روحي شديد در كودكي و يا بزرگسالي.
* از دست دادن حمايتهاي اجتماعي در پي طلاق، دوري از دوستان، قطع رابطه، از دست دادن شغل.
* شرايط ناسالم اجتماعي مانند: فقر، بي خانماني و خشونت در جامعه.
* بيماريهاي مزمن مانند سرطان، ديابت و ايدز.
* شكست و ناكاميها-تجارب ناخوشايند.
* تغييرات هورموني - اختلال در تعادل انتقال دهنده هاي عصبي همچون سروتونين.
* در اثر مصرف برخي داروها مانند داروهاي خواب آور، ضد بارداري و كاهنده فشار خون بالا.
* استفاده از الكل، مواد مخدر و ديگر داروها.
* تغذيه نامناسب مانند كمبود فولات و ويتامين B1 و يا مصرف زياد مواد قندي و كافئين دار.
* ضعف شخصيت، اعتماد بنفش پايين، بد بيني و هم وابستگيها.
* استرس.
* الگوي تفكرات منفي.
* عدم تحرك بدني و نداشتن تفريح و سرگرمي.
* انزوا و گوشه گيري.
انواع افسردگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- افسردگي اساسي: اين نوع افسردگي اختلال در خلق ميباشد كه معمولا 2 هفته بطول مي انجامد. احساس دلتنگي و حزن مفرط و از دست دادن ميل و لذت از فعاليتهاي دلپذيرو احساس گناه و بي ارزشي از نشانه هاي آن ميباشد. اين نوع افسردگي خطرناك بوده و ميتواند به خود كشي منجر گردد.
2- افسردگي مزمن: شدت علايم آن از افسردگي اساسي كمتر بوده اما دوره آن طولاني و ممكن است و 2 الي 5 سال بطول انجامد. علايم آن معمولا ناتوان كننده نميباشد اما در عملكرد مناسب و احساس خوشايندي فرد تاثير گذار است.
3- اختلال در سازگاري: هرگاه انسان عزيزي را از دست ميدهد، شغلش را از دست داده و يا تغيير ميدهد، و يا آگاه ميگردد كه بيماري لاعلاجي دارد كاملا طبيعي است كه احساس استرس، اندوه و خشم ميكند. اما در نهايت امر افراد خود را با شرايط پديد آمده وفق ميدهند. اما برخي قادر به چنين عملي نميباشند. هنگامي كه واكنش فرد به يك موقعيت و يا حادثه سبب افسردگي در وي ميگردد به آن اختلال در سازگاري ميگويند.
4- اختلال دو قطبي: به تغييرات غير قابل پيش بيني خلق از شيدايي تا افسردگي اختلال دو قطبي ميگويند. در يك زمان فرد رفتار برونگرايي مفرط، پر حرفي، خود بزرگ بين از خود بروز ميدهد و در دوره اي ديگر افسرده ميگردد.
5- افسردگي فصلي: اين نو ع افسردگي معمولا در زمستان شيوع مي يابد. علت آن كاهش تابش نور خورشيد است.اين افسردگي سبب سردرد، تحريك پذيري و كاهش سطح انرژي ميگردد.
راهبردهايي براي غلبه بر افسردگي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- براي خود اهداف قابل دسترس تعيين كنيد.
2- تنها به ميزان معقول و در حد توان خود مسئوليت بعهده بگيريد.
3- كارها، اهداف و وظايف بزرگ را به بخشهاي كوچك تقسم كنيد.
4- مديريت زمان و الويت بندي را فراموش نكنيد.
5- مدتي از وقت خود را با ديگران و يك دوست صميمي سپري كنيد. سعي كنيد فردي را در زندگي بيابيد كه بتوانيد به وي اعتماد كرده و با وي درد دل كنيد.
6- به سرگرميهايي كه علاقه داريد بپردازيد.
7- ورزش كنيد و فعاليت بدني منظم داشته باشيد.
8- تا بر طرف شدن آثار افسردگي تصميمات مهم و حياتي خود را به تعويق اندازيد.
9- به خاطر داشته باشيد كه بهبودي خلق افسرده زمانبر و تدريجي ميباشد انتظار معجزه نداشته باشيد.
10- از افراد غير حامي و منتقد اجتناب كنيد.
11- به دوستان و خانواده خود اجازه دهيد در روند بهبودي به شما كمك كنند.
12- افكار مثبت را جايگزين افكار منفي گردانيد.
13- به خاطر داشته باشيد كه زندگي بطور ذاتي مبهم و نامشخص بوده و در بسياري از شرايط تنها يك پاسخ واحد مشكل گشا نخواهد بود.زندگي مملو از احتمالات است.
14- شما بايد بياموزيد چگونه ميان اموري كه شما مسئول آنها ميباشيد و يا نميباشيد تفاوت قائل گرديد. معمولا افراد كنترلي كه بر شرايط دارند را كمتر و يا بيشتر از آنچه هست بر آورد ميكنند.اموري كه شما مسئوليتي در قبال آن نداريد و يا خارج از كنترل شماست به حال خود بگذاريد.
15- شما بايد قادر باشيد ميان موقعيتهايي كه ارزش شما بايد بر اساس موفقيتهاي شما تعيين گردند و ديگر موقعيتها تفاوت قائل گرديد.
16- شما بايد بياموزيد كه چه زمان بايد با احساسات خود ارتباط برقرار كرده و چه زمان از آنها فاصله بگيريد.
17- شما بايد بياموزيد كه چه هنگام بايد به بر زمان حال تمركز كنيد و چه هنگام به زمان آينده.
18- خوشبختي و نيل به شادي در زندگي هدف نامعقولي نيست اما شما بايد ابتدا مفهوم خوشبختي را براي خود معنا كرده و سپس با برنامه ريزي و ايجاد سلسه مراتب و پيروي از آنها به خوشبختي مطلوب خود دست يابيد.
19- شما بايد قادر باشيد كه ميان احساسات دروني خود و واقعيتهاي عيني تفاوت قائل گرديد.
20- شما بايد قادر باشيد تا با ديگران رابطه برقرار كنيد.
21- اعتماد بنفس خود را افزايش دهيد.
22- وابستگي خود را به دنياي خارج كاهش دهيد.
23- به خاطر داشته باشيد هيچ فرد ديگر ي جز خود شما مسئول شادي شما نميباشد.
منبع:سایت روانشناسی
ازدواج مهارت مي خواهد!

زندگي مشترك افقي است روشن و جلوه گاهي زيبا براي تولدي دوباره؛ مشروط بر آن كه وجوه ضروري اين اشتراك، يعني توانايي ها و مهارت هاي خاص و سازنده، در تفكر، بينش و عملكرد انسان رؤيت و ملاحظه شود. زيرا اين مهارت ها و توانايي هاي انسان است كه در وقت لزوم، به ياري او مي آيد تا مشكلات، اختلافات و نقاط ضعف و كاستي هاي زندگي مشتركش را برطرف نمايد. حال چنانچه زندگي مشتركي كه براساس پيوندي مقدس از سوي زن و مرد، صورت پذيرفته، با عدم توانايي ها و مهارت هاي هر دو نفر و يا حتي يكي از آنها روبه رو شود، به طور مسلم، ادامه اين زندگي با تلخكامي، ناراحتي و تنش و رنجش همراه خواهد شد. بنابراين بايد در نظر داشته باشيم بقا و تداوم و شيريني يك زندگي مشترك، هميشه در گرو توانايي ها و مهارت هاي خاصي است كه در حقيقت تضمين كننده اي قابل اطمينان براي خوشبختي زوجين به حساب مي آيند.
به همين لحاظ در نوشتاري كه پيش رو داريد سعي شده است تا به صورت اجمال به راهكارهاي مهم و اساسي، پيرامون برخي از توانايي ها و مهارت هاي لازم براي ايجاد و برقراري يك زندگي مشترك ايده آل پرداخته شود.
مهارت در خودآگاهي
آگاهي از خود و خصوصيات مختلف خود، به انسان كمك مي كند با توانايي ها و ضعف ها و ساير خصوصيات خود آشنا شود. همچنين در صورت برخورد با طرف مقابل و تشكيل زندگي مشترك بهتر و عميق تر با مسائل روبه رو شود. اين خودآگاهي به شخص نشان مي دهد كه چگونه مي تواند احساسات خود را بشناسد، از وجود آنها آگاه شده و به وقت لزوم كنترلشان نمايد تا منجر به هيچگونه ناراحتي نگردد.
خودآگاهي، موجب شناخت نياز افراد و يافتن راه مناسب براي مواجهه با آنها مي شود. همچنين اهداف زندگي را مشخص تر و واقع بينانه تر نشان مي دهد و ارزش واقعي افراد و مسائل پيرامونشان را نمايان مي سازد. خودآگاهي فرآيند سالم هويت يابي را براي انسان سهل تر مي نمايد، به زندگي او آرامش مي دهد و احساس رضايت مندي اش را رونق مي بخشد.
خودآگاهي تضمين كننده استحكام وجود فرد در هنگام بزرگسالي است و باعث پرورش روابط زن و شوهر در رويارويي با مشكلات و حل مناسب آنها مي شود.
به جز موارد فوق، «خودآگاهي» شناخت و تنظيم احساسات، اهداف و برنامه زندگي، تفريحات و سرگرمي ها، توانايي ها، ضعف ها، ارزش ها، مسئوليت ها، شناخت فرهنگ، مذهب، علائق، آرزوها و استعدادها را به دنبال دارد.
كشف و درك و شناخت مهارت ها و توانايي هاي خود، به اين دليل مهم است كه فرد قبل از ازدواجش بداند چه هدفي دارد تا براي ازدواج خود براساس هدف اصلي زندگي اش، برنامه ريزي نمايد. مثلاً فردي كه هدفش رسيدن به درجات عاليه كمال و معنويات است، اگر با کسي ازدواج كند كه هدفش رسيدن به يك زندگي تجملي و سراسر ماديات است، به طور قطع پس از ازدواج، دچار مشكلات فراواني در زندگي مشترك خواهد شد. امتياز ديگري كه مي توان براي خودآگاهي منظور نمود آن است كه موجبي قدرتمند براي شناخت و تشخيص تفاوت هاي بين خود و ديگران است. در اين ميان بايد گفت شناخت تفاوت هاي ميان زن و مرد، يكي از مهم ترين بخش هاي مربوط به مهارت خودآگاهي است.

شناخت تفاوت هاي ميان زنان و مردان
در يك بعد كلي مي توان گفت انسان ها، تفاوت هاي بسياري با يكديگر دارند كه دلايل شان نيز متنوع و متعدد است. اما تفاوت هاي بين زن و مرد ، تفاوت هاي عمده اي است. برخي از اين تفاوت ها، ريشه در عوامل فيزيولوژيكي و زيستي دارند و بعضي، نشأت گرفته از عوامل فرهنگي و اجتماعي هستند.بيشترين اين تفاوت ها را كه معمولاً شديد و قابل تعمق است، مي توان در ازدواج و زندگي مشترك به وضوح احساس كرد، از جمله اين كه:
1 - ديدگاه زنان و مردان نسبت به ارتباط و مسائل جنسي كاملاً متفاوت است
اين تفاوت كه در واقع ريشه زيستي دارد، مهمترين اختلاف آنان در ارتباط با رابطه جنسي است. اين رابطه در زنان با عواطف مثبت و احساسات گره خورده است در حالي كه ارتباط جنسي در مردها، بيشتر جنبه هاي فيزيولوژيك دارد و بيشتر ارضاي يك غريزه به حساب مي آِيد. ديگر آن كه جنبه هاي عاطفي اين احساس در مردها، بسيار كمتر از آن احساسي است كه در زن ها وجود دارد. اين تفاوت ها و يا عدم آگاهي از آنها، گاهي موجب سوء تفاهم و بر هم خوردن روابط ميان مرد و همسرش مي شود.
2 - استقلال براي مردان اهميت بسياري دارد
استقلال مردها از موارد قابل توجه در زندگي مشترك است. چون آنها مايلند و مي خواهند در مورد مسائل مالي و معاملات و ساير موارد مشابه، مستقل عمل كنند. مخالفت همسر يا عدم توجه وي به اين نكته، مي تواند مشكلات و موانعي در زندگي مشترك ايجاد کند زيرا مرد تصور مي کند كه به احساس استقلالش، لطمه خورده است.
3 - زنان مي خواهند مورد حمايت باشند و به اين حمايت اهميت مي دهند
چنانچه زن حس كند از طرف همسرش مورد بي توجهي و بي مسئوليتي قرار گرفته، به شدت آزرده مي شود و واكنش هاي عاطفي شديد نشان مي دهد. زيرا آنچه براي زن ها اهميت دارد، آن است كه حس كنند همسرشان به آنان احترام مي گذارد و به سلامت وعقيده و ... آنان اهميت مي دهد.
4 - مديريت خانه براي مردها بسيار مهم است
با مراجعه به فرهنگ هاي مختلف موجود در جوامع گوناگون، خواهيم ديد كه «مرد» به عنوان قدرت اول خانواده، شناخته شده است كه البته اين مسئله را بايد جداي از تبعيض هاي جنسي ميان زن و مرد، به حساب آورد. در خانواده هايي كه زن بدون نظرخواهي و مشورت همسرش درباره مسائل خانوادگي تصميمي اتخاذ مي نمايد، يا اين كه قدرت اول خانواده است، معمولاً مشكلات گوناگون زيادي مشاهده مي شود كه آسيب ديدگي احساس مرد از خود را مي توان يكي از اين ناراحتي ها دانست. البته اين كه مرد، قدرت اول خانواده باشد بدان معنا نيست كه مرد، در يك نقش ديكتاتوري ظاهر شود بلكه منظور از اين مسئله، مديريتي است كه بايد بر عهده مرد قرار بگيرد.
5 - صحبت كردن و ارتباطات اجتماعي براي زنان مهم است
زن ها با دور هم جمع شدن و صحبت كردن، بسياري از نگراني ها، استرس ها و ناراحتي هاي خود را تعديل وتخليه مي نمايند. تمايل به ارتباطات اجتماعي و حرف زدن در زنان بيشتر از مردان است. به همين دليل چنانچه درك و آگاهي زن و مرد، نسبت به اين خصوصيت ضعيف باشد، مطمئناً آنان را دچار سوء تفاهمات جدي در زندگي مشترك خواهد نمود.

6 - نگاه مردان به مسائل، كلي تر است
مردها معمولاً وارد جزئيات و نكات ظريف نمي شوند، در حالي كه زن ها به عمق مسائل و اجزاء ريز در ارتباطات و ديگر موارد، توجه زيادي دارند. معمولاً اين خصوصيات زن و مرد، موجب مي شود زن تصور كند مرد در باره بسياري از مسائل بي دقت و بدون توجه است و مرد نيز همسرش را فردي حساس و ريزبين بداند كه هميشه ذهن خود را براي موارد و مسائل پيش پا افتاده و كم اهميت، درگير و مشغول مي سازد.
7 - جذابيت هاي جسمي و آراستگي براي مردها بسيار اهميت دارد
مردها بيش از زن ها تحت تأثير جذابيت هاي جسمي و آراستگي زن قرار مي گيرند كه اين نيز يكي ديگر از تفاوت هاي مهم آنهاست.
8 – زن ها عاطفي تر از مردها هستند
يكي ديگر از تفاوت هاي عمده بين زن و مرد، عاطفي تر بودن زنان است و اين انتظاري است كه زن ها، از مردها نيز دارند! مثلاً زني كه همواره تاريخ دقيق روز ازدواج ، تاريخ تولد همسر، مكان آشنايي و ... را به ياد دارد و چه بسا به مناسبت آنها، براي همسر خود، هديه هايي هم تهيه كند، وقتي با شوهري روبه رو مي شود كه نسبت به اين مسائل بي اعتنا يا فراموشكار است، نخستين احساسش آن است كه همسرش نسبت به او بي علاقه و بي اهميت است. بايد دانست ادامه چنين تفكرات منفي و برخوردهاي احساسي در مدت زماني اندك، موجب بروز سوء تفاهم و دلسردي از زندگي مشترك مي شود. لذا آگاهي از اين نكات ضمن آن كه از ناراحتي هاي بسياري جلوگيري مي كند، احساس مهارت در زندگي مشترك را در شخص رشد مي دهد و او را به موفقيت مي رساند.
مهارت در همدلي با افراد
همدلي با افراد مهارت خاصي مي خواهد. همدلي به برقراري ارتباط عميق و صميمي به انسان ها كمك بسياري مي كند. گاهي اوقات افراد به اشتباه، تصور مي كنند تفاهم به اين معناست كه ما با فرد مقابل، كاملاً همفكر و هم عقيده باشيم، در حالي كه بايد گفت چنين تصوري از پايه و اساس اشتباه است، زيرا هيچ گاه نمي توان دو انسان را يافت كه به طور كامل شبيه يكديگر باشند. اختلاف و تفاوت در ديدگاه ها، سليقه ها، آرزوها، عقايد و علايق، همه و همه، امري طبيعي و كاملاً عادي است. اما آنچه اين اختلاف و تفاوت را مي تواند براي ما، قابل درك و فهم سازد، همان «همدلي» است كه به واسطه آن، مي توانيم بسياري از مشكلات ارتباطي خود با ديگران، خاصه شريك زندگي مان، را برطرف سازيم.

اصول مهارت همدلي
1 – به صحبت هاي ديگران خوب گوش كنيد.
هنگامي كه كسي صحبت مي كند، كار ديگري انجام ندهيد. خوب گوش كردن يا به عبارت ديگر، گوش كردن فعال، پايه و اساس هر نوع ارتباط سالمي است. نمي توان هم كتاب خواند و هم به صحبت هاي طرف مقابل گوش داد. چون بين شنيدن و گوش دادن، تفاوت زيادي وجود دارد. همچنين توجه كنيد كه هنگام صحبت كردن طرف مقابل، به صورت او نگاه كنيد تا مطمئن باشد نسبت به صحبت هايش، هر چند معمولي و عادي، دقت، حرمت و حساسيت لازم را قائليد. حتي گاه با اظهار كلماتي چون بله! عجب! خوب! فهميدم! پس اين طور! به او نشان دهيد كه كاملاً به صحبت هايش و آنچه كه مي گويد، توجه داريد و براي اين توجه تمركز كافي داشته باشيد.
2 - با احساس و عواطف طرف مقابل تان همراه و هماهنگ شويد.
هنگام همدلي، سعي كنيد طرف مقابل خود را درك كنيد. آن هم به طور حقيقي و دور از هرگونه تظاهر و تصنعي رياكارانه يا از روي اجبار! بلكه از روي عاطفه و احساس هماهنگ با طرف مقابل. مثلاً هيچ وقت نمي توان با فردي كه با صدا و حالتي حزن آلود، درباره مسئله يا موضوع ناراحت كننده اي سخن مي گويد، با لحني شاد و سرشار از سرخوشي سخن گفت. البته عكس اين مثال نيز صادق است.
3 - به احساسات و هيجان هاي طرف مقابل تان توجه داشته باشيد.
بيشتر اوقات، فردي كه از شرايط و مسايل خود، سخن مي گويد و به شرح مشكلات يا درد دل هايش مي پردازد، قبل از آن كه به دنبال راه چاره يا پند و اندرز و يا راهنمايي باشد، نياز دارد تا مخاطب او، متوجه احساس و حالت و هيجان او شود و موقعيت هاي احساسي او را درك كند. شما بايد با توجهي كه نسبت به احساس و هيجان او مي كنيد، اين خواسته را براي وي به اثبات برسانيد.
4 - خود را به جاي طرف مقابل بگذاريد.
تنها در اين صورت است كه مي توانيد از دريچه چشم وي، به مشكلات نگاه كنيد و احساسات و موقعيتش را دريابيد تا بتوانيد همدلي لازم را درباره اش داشته باشيد.
5 - در همدلي با طرف مقابل، از جمله هاي قاطع استفاده نكنيد.
معمولاً شدت ناراحتي و هيجان در فرد نيازمند به همدلي، به حدي است كه موجبات آزردگي و آسيب پذيري را در او، مستعد مي سازد. بنابراين بايد مراقب بود تا با چنين فردي، با كلمه ها و جمله هاي قاطع و بُرنده، صحبت نكنيم. چه بسا كه در تشخيص احساس و معاني سخنان وي اشتباه كرده باشيم آن وقت به دليل قطعيت نظر و صحبتي كه داشته ايم، نه تنها همراه و همدل او نبوده ايم، بلكه به نوعي وي را آزرده خاطر و منزجر نيز كرده ايم.
مهارت حل اختلاف
اين مهارت نيز، همانند بقيه مهارت ها، براي ازدواج و تشكيل زندگي مشترك و اصولاً برقراري ارتباط درست با ديگران ضروري و واجب است. آنچه مسلم است، بروز اختلاف و تفاوت بين افراد، امري كاملاً عادي و طبيعي است. منتها مهمتر و طبيعي تر آن است كه نسبت به حل اين اختلافات، اشراف داشته باشيم و بتوانيم اختلاف يا سوء تفاهمات خود يا ديگران را به گونه اي حل كنيم كه رضايت همه فراهم آيد؛ و اين رضايت حاصل نخواهد شد مگر با كسب مهارت در حل اختلافات.

اصول مهارت حل اختلاف
- صحبت كنيد، اما بدون پرخاش و توهين و تندي.
حل اختلاف، در زمان عصبانيت، حاصلي جز تخريب بيشتر نخواهد داشت. پس بهتر آن است كه هميشه بعد از آرام شدن محيط و افراد، اقدام شود.
- منفي سخن نگوييد.
اگر براي وصل كردن، قدم جلو مي گذاريم، بايد دقت كنيم از به كار بردن سخنان نوميد كننده و تحريك كننده و در مجموع منفي، خودداري نمائيم.
- در اولين قدم اختلاف، آن را حل كنيد.
به محض احساس اختلاف يا سوء تفاهم، درصدد حل آن برآييد. چون اگر شامل مرور زمان شود، تبديل به كينه و رنجش مي شود. به خاطر داشته باشيد صحبت و بازگو كردن ناراحتي ها و سوءتفاهمات، كمك مؤثري براي رهايي از غم و اندوه است و حل اختلافات را نيز سهل تر مي نمايد.
- از طرف مقابل خود، يا طرفين اختلاف، درخواست كنيد تا خيلي سريع، وقت مناسبي را با هماهنگي يكديگر، براي حل اختلاف، اختصاص دهند.
- احساس شرم و گناه و خجالت را براي طرف مقابل به وجود نياوريد.
چنانچه ما با طرف مقابل خود، دچار مشكلي شده ايد يا براي حل اختلاف ديگران، مي خواهيد اقدام نمائيد، هرگز نبايد به گونه اي صحبت كنيد كه ديگري يا ديگران را دچار احساس خجالت، گناه يا شرمندگي كنيد. طعنه و كنايه را نيز بايد از لحن و كلامتان حذف نماييد.
- نظر و عقيده خود را بيان كنيد.
ناراحتي خود را عنوان كنيد و درباره اش سخن بگوييد بدون آن كه قضاوت يا سرزنش كنيد و حكمي صادر نماييد.
- ديگري يا ديگران نيز حق دارند.
به طرف مقابل خود يا ديگراني كه با يكديگر دچار اختلاف شده اند، اجازه كافي بدهيد تا از ناراحتي ها و مشكلاتشان صحبت كنند. تخليه رواني، فرد را براي طرح يا پذيرش مسائل متفاوت و سپس حل مشكلات، آماده تر مي نمايد.
- عذرخواهي مشكل نيست.
در زمان حل اختلاف، چنانچه فرد متوجه اشتباه خود بشود، بهتر است فوري با يك جمله كه حاكي از ندامت و عذرخواهي اوست مسئله را ختم به خير كند. «عذرخواهي» نه تنها فرد را كوچك نمي كند، بلكه ديگران را متوجه انعطاف و دقت نظر او نيز مي سازد. حال چنانچه لزومي به عذرخواهي هيچ كسي مشاهده نشد، توافق و به قول معروف، كنار آمدن با هم، مسيري تازه براي رفع سوء تفاهمات و برقراري ارتباطات جديد خواهد بود.
- هربار، فقط يك موضوع را مطرح كنيد.
براي هر مشكل، يك جلسه مشخص را اختصاص دهيد. چرا كه در صورت صحبت و طرح همه ناراحتي ها و مشكلات در يك جلسه، نه تنها راه حلي حاصل نخواهد شد، بلكه به لحاظ يادآوري و تداعي يا درهم پيچيدگي ناراحتي ها، دامنه اختلافات وسعت بيشتري خواهد گرفت.
لازم به يادآوري است كه مهارت حل اختلاف، در روابط خانوادگي، خاصه ارتباط ميان زن ها و شوهرها، اهميت بسياري دارد. ضمناً بايد در نظر داشت كه در اين روابط، حفظ احترام ادب و حرمت و همكاري و تعادل، براي همگان امري لازم و واجب است.
مهارت تصميم گيري
تصميم گيري نياز به مهارت دارد. انسان ها به صورت هاي مختلفي تصميم گيري مي كنند، خواه اين تصميم درباره معامله اي باشد يا اشتغال به كاري يا انجام عملي يا ازدواجي.
انواع تصميم گيري
1 - تصميم گيري احساسي؛ كه تصميم براساس يك احساس خاص ( عشق ، خشم، كينه، حسادت و كمك و...) گرفته مي شود.
2 - تصميم گيري اجتنابي؛ تصميمي كه فرد به دليل ترس و نگراني كه دارد، سعي مي كند تا آنجا كه مي تواند آن را به تعويق اندازد. اين گونه اتخاذ تصميم، امكان آن را به وجود مي آورد كه فرد، فرصت هاي مناسب زندگي خويش را از دست بدهد.
3 - تصميم گيري اخلاقي؛ تصميمي است كه فرد، براي انجام آن به دلايل اخلاقي تكيه مي كند. مثلاً ادامه دادن به يك زندگي مشترك مملو از تنش و پر تشنج، به دليل وجود فرزند.
4 - تصميم گيري تكانشي؛ اين نوع تصميم گيري، بسيار سريع و بدون توجه به عاقبت كار، يا ارزيابي و توجه به موقعيت ها و شرايط صورت مي گيرد. مثلاً فردي، فرد مقابل خود را براي كاري كه در نظر دارد ترغيب به عجله مي كند و قدرت تفكر در مورد يك عمل درست را از او مي گيرد.
5 - تصميم گيري مطيعانه؛ سبك تصميم گيري مطيعانه، مي تواند صدمه زيادي به موضوع تصميم و يا به عنوان مثال، به ازدواج فرد، وارد كند. در تصميم گيري مطيعانه، ديگران براي يك يا دو نفر يا موضوعي، تصميم مي گيرند بدون آن كه فرد يا افراد يا موضوعي كه تصميم بر روي آن اجرا مي شود، نقشي در اين تصميم گيري داشته باشند. نمونه اين تصميم گيري را مي توان در ازدواج هاي سنتي مشاهده كرد.
6 - تصميم گيري عقلاني؛ سالم ترين تصميم ها، تصميمي است كه براساس تفكر، بررسي و مطالعه، ارزيابي و تحقيق صورت بگيرد. تصميم گيري عقلاني، براساس واقعيات است و معمولاً خطا و اشتباه در آن به ندرت ديده مي شود.
اصول تصميم گيري عقلاني
تصميم گيري عقلاني نيز مانند بقيه مهارت ها، داراي اصول مهارتي است كه به ترتيب ذيل است:
- مواجه شدن با يك تصميم: زماني است كه فرد متوجه مي شود بايد تصميم بگيرد. بنابراين روي آن تمركز كرده و ضمن روشن كردن موضوع تصميم، اطلاعات مورد نياز را جمع آوري مي نمايد.
- حق انتخاب و بررسي مورد تصميم بر اساس اطلاعات: با راه حل ها و اطلاعاتي كه فرد به دست آورده، اين حق را مي يابد تا تصميمي درست براي انتخاب، ازدواج يا انجام كار مورد نظرش بگيرد.
- ارزيابي پيامدهاي پيش بيني شده حق انتخاب: فرد پيامدهاي متفاوت از انتخاب ها را مورد بررسي و ارزيابي قرار مي دهد تا معقول ترين آنها را انتخاب كند.
- تعهد به تصميم: نسبت به تصميمي كه گرفته مي شود بايد پايبند بود و به آن اعتقاد داشت.
- برنامه ريزي براي انجام تصميم: حتي تصميم عقلاني نيز نياز به برنامه ريزي دقيق دارد.
- اجرا يا انجام تصميم: در اين مرحله، فرد به صورت عملي وارد مراحل برنامه ريزي شده مي شود. مثلاً تصميم به ازدواج كه مراحلي همچون خواستگاري ، نامزدي ، خريد و غيره دارد.
- ارزيابي پيامدهاي واقعي اجرا يا انجام تصميم: فرد به بررسي و ارزيابي تصميمي مي پردازد كه يا ناموفق بوده يا آن موفقيت لازمي را كه فكر مي كرده نداشته است. در اينجا فرد مراحلي را كه از سر گذرانده، مورد بررسي قرار مي دهد تا براي برنامه آينده اش، شروع به برنامه ريزي كند.
فاطمه مشهدي رستم
معيار اصولي و متناسب براي ازدواج
(کدام معيار براي انتخاب همسر مناسب تر است )

ضرورت چند نکته :
خانواده هر دو نفراز نظر فرهنگي و سنت هاي رايج نزديك به هم باشند.
تا سر حد امكان، تمكن مالي دو خانواده متناسب با يكديگر باشد.
اگر هر دو نفر اهل يك شهر نيستند حداقل در ساير زمينه ها و آداب و رسوم نزديك به هم باشند.
ديدگاه هاي دو خانواده از نظر مذهبي – سياسي – اجتماعي و معاشرت نزديك به هم باشند.
در خانواده دو طرف پدرسالاري يا مادرسالاري به صورت مطلق وجود نداشته باشد.
تناسب جسمي – شكل – قيافه و اندام هر دو نفر به هم نزديك باشد تا حدي كه تفاوت هاي موجود خيلي چشمگير نباشد.
از نظر سن و سال متناسب باشند و به اصطلاع عامه «به هم بيايند».
از نظر ميزان تحصيلات، اختلاف فاحش نداشته باشند.
در انتخاب محل سكونت يا محل كار اختلاف سليقه نداشته باشند.
از نظر طرز تفكر و انديشه اجتماعي به هم نزديك باشند.
ديدگاهشان نسبت به زندگي يكسان باشد.
تفاوت هاي شخصيتي و خصوصيت هاي رفتاري فاحشي نداشته باشند.
تا آنجا كه مقدور است بهره هوشي آنها نزديك به هم باشد.
داراي ديدگاه هاي سياسي گرايش هاي اعتقادي و افق هاي فكري نزديك به هم باشند.
هر دو نفر استقلال رأي داشته باشند؛ يعني شخصاً در امور زندگي تصميم بگيرند نه با دهن بيني و تقليد از ديگران.
از نظر تفكرات مذهبي در دو قطب مخالف هم نباشند كه اين مورد بسيار مسئله ساز است.
داشتن اختلافاتي در موارد اشاره شده گرچه زندگي را سخت مي كند و امكان تفاهم را به حداقل مي رساند ولي به شرطي كه طرفين اهل تغيير، رشد، تكامل و پيشرفت باشند، همزيستي را غير ممكن نمي سازد.
تغيير اين گونه عوامل و مواردي كه در شخصيت آدمهاست در صورتي حاصل مي شود كه هر دو طرف قبول كنند وجود تفاوت هاي فاحش مسئله ساز است، پس شخص بايد تغيير كند.
اين تغييرات نياز به طول زمان، آموزش علمي، خواستن و به كاربردن تمرينات لازم دارد. تنها «خواستن» كافي نيست؛ گذشت آگاهانه در زندگي و پاكسازي ذهن از تعصبات، نقش اساسي در تفاهم و سازندگي دارد.
اين همه تلاش زماني ثمربخش است كه عشق و علاقه در ميان باشد. عشق و علاقه زمينه ساز گذشت مي شود و نقش مؤثري در ميل به تغيير آدمي بازي مي كنند. اگر اينها نباشند هيچ كس براي هدفي اين چنين سخت تلاش نمي كند و اگر مهر و محبت باشد و سازندگي هم در پي آن بيايد، آن وقت زندگي معناي واقعي اش را پيدا مي كند و اين مهم نيز ميسر نيست مگر به لطف فداكاري هر دو طرف؛ كه تغيير در يك طرف هرگز كافي نبوده و نيست .
روش هاي مطالعه براي انتخاب همسر
روش هاي مطالعه براي انتخاب همسر به دو گروه تقسيم شده است :
الف : روش هاي غيرمستقيم
در ابتدا براي شناخت فرد مورد نظر بايد از افرادي كه با وي در تماس هستند اطلاعات لازم كسب شود .
منابع كسب اطلاع به روش غيرمستقيم عبارت اند از:
1- همسايگان
2- خويشاوندان و دوستان خانواده
3- همكاران پدر و مادر و ساير اقوام
4- محل تحصيل و شغل
5- همكلاس ها و…
معمولاً كسي كه مي خواهد ازدواج كند بايد در اطراف و جوانب به تفحص و جستجو بپردازد و درباره خانواده و همكاران، همكلاسي ها و دوستان فرد تحقيق و بررسي كند و از بين افراد ذي صلاح براي تكميل اطلاعات خود اقدام كند.
براي انتخاب بايد در زمينه هاي اجتماعي – فرهنگي – تحصيلات – وضعيت مالي – اخلاق و سن و شغل اطلاعات لازم كسب شود و فرد از نظر تطبيق وضعيت طرف مقابل با شرايط خودش بررسي هاي كافي به عمل آورد.
ب : روش هاي مستقيم
دين اسلام بررسي هاي مستقيم زن و مرد را در صورتي كه قصد ازدواج داشته باشند مجاز دانسته است. پيغمبر اكرم (ص): در حديثي فرموده اند: «وقتي خداوند خواستگاري زني را به دل كسي انداخته باشد مانعي نيست كه او را بنگرد».
با توجه به مطالب فوق مطالعه حضوري از نظر ديدن و كسب اطلاعات قبل از ازدواج (اگر هدف ازدواج باشد، نه كسب لذت) مانعي ندارد.
منابع
- مشاوره ازدواج و خانواده، تأليف سيد مهدي حسيني
- جوانان و ازدواج (روان شناسي رفتار زوج هاي جوان)، تأليف ا. كيهان نيا
- زناشويي راز خوشبختي، تأليف دكتر كاظمي خلخالي
تاریخچه سازمان انتقال خون
در جهان امروزي عليرغم تحول عظيم علمي و با وجود پيشرفت هاي بزرگي كه در زمينه پزشكي رخ داده است، متاسفانه هنوز تأمين خون سالم و کافي يکي از بزرگترين دغدغه هاي مجامع پزشکي جهان است و بشر تا كنون نتوانسته است به هيچ جايگزيني براي اين ماده زندگي بخش دست يابد.
امروزه يكي از مهم ترين نيازهاي مراکز بهداشتي – درماني جهان و بسياري از سانحه ديده گان، مادران درآستانه زايمان، نوزادان نارس مبتلا به زردي و مبتلايان به بيماري هاي ژنتيك خوني (بيماران خاص)، خون و فرآورده هاي خوني سالم است. سازمان انتقال خون ايران با توجه به اهداف والاي خود و تکيه براساسنامه سازمان ، در جهت آموزش و ارتقاء سطح آگاهي جامعه، در راستاي ترويج فرهنگ اهداي خون و ترسيم چشم انداز آينده سازمان، گام هاي مطمئني برداشته است. براي آشنايي هر چه بيشتر با اين سازمان ، بايد به اوايل دهه 1320 هـ. ش بازگرديم (1940 م ) به سالهايي که فعاليت هاي انتقال خون در سرزمين ما به گونه اي غيراصولي و غير متمرکز انجام مي شد. اگرچه از اوايل دهه 1330 هـ . ش با تأسيس مرکز خون سازمان نيروهاي مسلح و سازمان شيروخورشيد سرخ (هلال احمر فعلي ) شاهد شکل گيري، انسجام و رشد اين فعاليت ها در ايران هستيم، اما تا استانداردهاي جهاني و رسيدن به شاخص هاي مطلوب و علمي طب انتقال خون راه درازي درپيش بود – که اين آرزوي ديرين در سال 1353 هـ.ش (1974 م) با تأسيس سازمان انتقال خون ايران تحقق يافت و درهمان زمان بود که مردم ايران شاهد تولد يكي از حياتي ترين مراکز پزشکي ايران، يعني سازمان انتقال خون بوده است. سازماني که از بدو شکل گيري بارعايت کامل اصول و استانداردها به جايگاه ويژه خود در سيستم بهداشت و درمان کشور دست يافت و حضور شايسته اين سازمان در زماني کوتاه موجب ساماندهي و تمركز فعاليت هاي خون رساني كشور شد.اوج اين خدمات را در زمان انقلاب اسلامي و دفاع مقدس شاهد بوديم.در بحبوحه شكل گيري انقلاب اسلامي با استفاده از پشتوانه وسيع مردمي و نيروهاي انقلابي ، سازمان انتقال خون ايران نه تنها به فعاليت خود ادامه داد بلكه با تلاش مضاعف،خون مورد نياز مجروحين انقلاب را به بهترين نحو تامين نمود. اين كار در زمان جنگ نيز با گستردگي بيشتري انجام شد و علي رغم بمباران شهرها توسط رژيم بعثي، پرسنل فداكار سازمان با استقرار در پناهگاه ها و زير زمين ها توانستند خون مورد نياز مجروحين را بطور كامل تامين نمايند به نحوي كه در تمام دوران جنگ كمبودي از اين جهت وجود نداشت.
پس از تأسيس، سازمان انتقال خون ايران، همچون ديگر سازمان هاي بزرگ ملي و بين المللي، اساسنامه اي جامع را فراهم آورد تا براساس مواد مصوب آن که در سال 1363 هـ .ش (1984م) به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيد، به عنوان تنها متولي تأمين خون و فرآورده هاي خوني ايران باشد.
ايران كشوري پهناور با مساحت 1648195 كيلومتر مربع و بر اساس آخرين تقسيمات كشوري داراي 30 استان ميباشد كه طبق آخرين آمار در سال 1384 جمعيت آن 68467413 نفر بوده است. با توجه به وسعت و جمعيت كشور و لزوم گسترش خدمات سازمان در كل كشور، شبكه خون رساني كشور طراحي وتدوين گرديد. در اين راه با تدوين ضوابط وشاخص هاي مهم وتعيين كننده براي احداث پايگاه انتقال خون مانند جمعيت،تراكم جمعيت،تعداد بيماران خاص،ميزان بروز حوادث، تعداد تخت هاي فعال بيمارستاني، ميانگين خون و فرآورده هاي توزيع شده در 3 سال گذشته و .... شبكه خون رساني كشور ايجاد گرديد به گونه اي كه هم اکنون سازمان انتقال خون ايران با دارا بودن 206 جايگاه خونگيري ثابت، در 141شهر کشورمان به تأمين تمامي نيازهاي کشور به خون و فرآورده هاي خوني ميپردازد. اين تلاش ها نه تنها در شرايط معمول، که در شرايط وقوع حوادث غيرقابل پيش بيني مانند وقوع زلزله، سيل و ديگر رخدادهاي غيرمترقبه نيز به شکلي گسترده تر ادامه مييابد. در اين رابطه ميتوان به عملکرد سازمان درحادثه دلخراش زلزله بم درسال 1382 اشاره کرد. در اين واقعه ما شاهد افزايش حجم خونگيري به ميزان قابل ملاحظه اي بوده ايم .
از مهمترين مسايلي که از بدو تأسيس سازمان انتقال خون مورد توجه مديران امربوده، کيفيت خون و فرآورده هاي خوني است. واين باور، در قالب شعار« کيفيت را پاياني نيست» سرلوحه عملکرد تمامي کارکنان سازمان انتقال خون قرارگرفته است.
سازمان انتقال خون ايران نه تنها در سطح کشور که در منطقه آسياي مركزي، خاورميانه و شمال آفريقا خود را به عنوان سازماني با عاليترين کيفيت و استانداردهاي بالا تثبيت کرده است.
سازمان انتقال خون در راستاي اهداف والاي خود که بهره مندي تمامي احاد جامعه از خدمات سازمان است، با تقسيم کشور به 9 منطقه آموزشي، با مرکزيت 9 استان بزرگ کشور، حتي در دورترين مناطق به آموزش کادرهاي خود پرداخته است تا انواع فرآورده هاي پلاسمايي و سلولي مورد نياز بيماران ميهن پهناورمان از استانداردها و کيفيت همساني برخوردار باشد.
نگاهي به آمارهاي ارايه شده سال 1384 در مراکز خونگيري، ميتواند ما را به ميزان موفقيت و جايگاه ويژه سازمان انتقال خون ايران نه تنها در ايران و منطقه خاورميانه، بلکه در ميان کشورهاي درحال توسعه واقف سازد. آمار يادشده، خون هاي اهدايي در سال 1384 را 1،603،149 واحد اعلام ميدارد، که 24 واحد به ازاي هر هزارنفر است.
از ديگر ويژگيهاي سازمان انتقال خون ايران کنترل کيفي چرخه فعاليت هاي جاري سازمان از اهداي خون تا توزيع خون وفرآورده هاي خوني است که با اجراي طرح عظيم قرنطينه پلاسما به منظور آزمايش مجدد اهداكننده، تحولي شگرف در کشور را موجب شده است.
سازمان انتقال خون ايران با تربيت نيروهاي مورد نياز کشور درزمينه علوم و طب انتقال خون، نقش بسزايي در گسترش و شناسايي اين علم داشته است. همچنين سعي بر آن بوده تا از طريق مديريت پژوهش و تاسيس مركز تحقيقات خون، پژوهش هاي انجام شده را هدفمند ساخته و آن را در پيوند با فعاليت هاي علمي سازمان هدايت نمايد. ارزش نتايج حاصله از اين تحقيقات به گونه اي بوده است که دستاوردهاي ناشي از آن علاوه بر انتشار در نشريه هاي داخل و خارج كشور و ارائه در سمينارهاي بينالمللي موجب افزايش كيفيت فعاليت هاي جاري سازمان گرديده است.
موارد معافيت از اهدای خون
در صورتی که داوطلبی فاقد يکی از شرايط اهدای خون بود (قسمت شرايط اهداي خون را ببينيد) برای اهدای خون پذيرفته نمی شود و به اصطلاح معاف می گردد. اين معافيت می تواند موقت و يا دائم باشد.
در معافيت موقت، فرد در مراجعه فعلی خود نمی تواند خون اهدا نمايد ولی می تواند پس از سپری شدن مدتی معين - که بسته به علت مردوديت متفاوت می باشد. (جدول شماره 1 را ببينيد) دوباره برای اهدای خون مراجعه نمايد. اما در معافيت دائم، فرد به لحاظ حفظ سلامت خود و يا گيرنده خون، اجازه ندارد تا پايان عمر خون اهدا نمايد. (جدول شماره 2 را ببينيد)
|
جدول شماره 1 - برخی از موارد معافيت موقت عبارتند از:
در اين حالت ها پس از گذشت زمان خاص يا برطرف شدن علت معاف شدن، فرد می تواند دوباره برای اهدای خون مراجعه نمايد. (با نظر پزشک معاينه کننده) |
|
جدول شماره 2 - برخی از موارد معافيت دائم عبارتند از:
اين افراد برای حفظ سلامت خود يا گيرنده خون، نبايد هرگز خون اهدا کنند. آنها می توانند با تشويق ساير افراد خانواده، دوستان و آشنايان به اهدای خون، در اين امر انسان دوستانه مشارکت کنند |
شرايط اهدای خون
- چه کسانی می توانند خون اهدا نمايند؟
- و چه کسانی اجازه ندارند خون اهدا نمايند؟
- آيا من هم می توانم خون خود را اهدا نمايم؟
- آيا اهدای خون برای من ضرری ندارد؟
اينها پرسش هايی هستند که شايد تاکنون در زمينه اهدای خون به ذهن بسياری از ما رسيده باشند. روشن است وقتی سخن از سلامت خون به ميان می آيد، می خواهيم اطمينان يابيم ما با تزريق خون به بيمار به او صدمه ای نمی زنيم و در عين حال سلامت اهدا کننده خون را نيز به خطر نمی اندازيم از اين رو تمامی مراکز اهدای خون برای اهدای خون شرايطی را در نظر می گيرند. (جدول شماره 1 را ببينيد) بعضی از اين شرايط بخاطر حفظ سلامت فرد اهدا کننده خون و برخی ديگر به منظور حفظ سلامت گيرنده خون در نظر گرفته شده اند.
پزشک اهدا کنندگان پيش از اهدای خون، داوطلبين را بررسی می کند. اين بررسی شامل مصاحبه پزشکی در باره سوابق پزشکی و رفتارهای فردی و انجام يک معاينه مختصر می باشد . در صورتی که فرد تمامی شرايط لازم برای اهدای خون را داشته باشد مي تواند خون اهدا كند.
|
جدول شماره 1 - برخی شرايط عمومی اهدای خون
|
كمال نهايى انسان
كتاب: اخلاق اسلامى، ص 27
نويسنده: محمدعلى سادات
منظور از تربيت انسان، به فعليت رسانيدن استعدادهاى بالقوه او است.و چون كمال هر موجودى در شكوفايى و به فعليت رسيدن استعدادهاى بالقوه اوست، لذا در صورتى كه انسان به صورت صحيح و در يك نظام تربيتى همه جانبه پرورش يابد، به كمال نوعى خود خواهد رسيد.از اينجا مىتوان دريافت كه هدف نهايى از تربيت انسان نيز نبايد چيزى جز كمال نهايى او باشد.حال جاى اين سؤال است كه كمال حقيقى و نهايى انسان چيست؟ كدام مقصد است كه اگر انسان به آن جا برسد به سعادت حقيقى خود نايل آمده است؟ و كدام هدف است كه تمام مساعى تربيتى بايد به سوى آن جهت گيرى شوند و تمامى قوا و استعدادهاى انسان در ارتباط با آن و در محدوده آن رشد و پرورش يابند؟
قبل از اين كه به بحث درباره كمال نهايى انسان بپردازيم، نخست براى روشنتر شدن مفهوم كمال بايد به اين نكته اشاره كنيم كه كمال انسان چيزى نيست كه بستگى بهقرارداد يا اعتبار افراد داشته و با تغيير اعتبار، تغيير كند.البته ممكن است از ديدگاه افراد مختلف كمال، نمونههاى متنوعى داشته باشد به طورى كه حتى چيزى كه از نظر فردى كمال تلقى مىشود، از ديدگاه فرد يا مكتب ديگر نقص تلقى گردد.اما اين اختلاف در برداشتها به اين معنى نيست كه واقعا كمال انسان امرى قراردادى است و بستگى به نظر اشخاص يا مكتبها دارد.اختلاف موجود در اين زمينه در ميان مكتبهاى مختلف ناشى از ناتوانى آنها از شناخت كمال حقيقى انسان است به طورى كه اگر همه آنها به شناخت انسان و كمال او نايل آيند، در اين صورت «اختلاف از گفتشان بيرون شدى.»
كمال انسان (و هر موجود ديگر) يك امر واقعى و يك صفت وجودى است كه انسان در صورت طى مراحل لازم، در واقع و در حقيقت واجد آن صفت و مرتبت مىشود به طورى كه در هر مرتبه از كمال كارى از او ساخته است كه اگر به آن مرتبه نرسد، چنان كارى از او ساخته نيست .
كمال نهايى انسان
حال كه مفهوم كمال روشن شد، جاى اين سؤال است كه كمال نهايى انسان چيست.آنچه ابتدا از عنوان «كمال نهايى» فهميده مىشود اين است كه كمالات غير نهايى نيز براى انسان وجود دارد.يعنى چه بسا كمالاتى جنبه مقدمى و آلى داشته، زمينه را براى رسيدن به كمال نهايى فراهم مىآورند.و لذا بايد كمال نهايى را از كمالات مقدمى و فرعى بازشناخت تا هدف اصلى و نهايى از اهداف متوسط و ضمنى بازشناخته شود.
آنچه ميزان رشد و كمال و محدوده فعاليت هر يك از قواى انسان را تعيين مىكند، توجه به كمال نهايى انسان و مقتضيات آن است يعنى رشد و كمال هر يك از قواى انسانى تا آن جا كه مناسبت با كمال نهايى انسان داشته و مقدمهاى لازم براى حصول آن باشد، مطلوب است، در غير اين صورت، به جهت تعارض با كمال نهايى، نامطلوب خواهد بود.
شناخت كمال نهايى
چگونه و از چه راهى مىتوان كمال نهايى انسان را شناخت؟ آيا عقل يا تجربه قادر بهشناخت آن هستند؟ و اصولا ميزان كارآيى هر يك از آنها در اين زمينه چقدر است؟
ترديدى نيست كه كمال نهايى انسان مربوط به روح او بوده، جنبه جسمانى ندارد.زيرا به طورى كه مىدانيم حقيقت انسان روح اوست و تكامل انسانى او در گرو تكامل استعدادهاى روحى او مىباشد و رشد جسمانى او تا اندازهاى كه لازمه تكامل روحى اوست، ارزش دارد و به هيچ عنوان كمال نهايى او محسوب نمىشود.از اين جا روشن مىشود كه كمال نهايى انسان مقولهاى نيست كه بتوان از راه تجربه آن را شناخت.كمالات روحى زمانى قابل شناخت هستند كه شخص خود واجد آنها شود و با تجربه درونى و شهودى آنها را دريابد.و لذا شناخت آنها براى كسانى كه خود به اين كمالات دست نيافتهاند از طريق تجربى امكان پذير نيست.اگر گفته شود با مطالعه در احوال و آثار شخصيتهاى تكامل يافته مىتوان پى به كمال انسان برد، در پاسخ گوييم كه اين امر مستلزم دور است زيرا لازمه شناخت انسانهاى به كمال پيوسته اين است كه از قبل كمال را شناخته باشيم.بنابر اين، در اين عرصه كارى از دست تجربه ساخته نيست .
در مورد عقل نيز هم چنان كه تاريخ انديشه بشرى به ثبوت رسانده است، بايد گفت كه به تنهايى، و بى آن كه نورى از جانب وحى بر موضوع بتابد، عقل قادر به انجام اين مهم نخواهد بود .
اين مطلب نه تنها در اين مورد، بلكه در بسيارى موارد ديگر، به خصوص در امور مربوط به ماوراء طبيعت و حقايق والاى روحى و معنوى نيز صادق است.يعنى عقل مستقلا و به خودى خود، در اين گونه امور، جز استنباطاتى كلى و مبهم را ارائه نمىدهد اما بعد از اين كه از زبان وحى حقيقت بر او عرضه شد، مىتواند آن را دريابد و بر آن استدلال كند.از همين روست كه تكامل فلسفه در اثر تعاليم بر گرفته از وحى سرعت گرفته و جهشهاى عظيمى در سير و حركت آن ايجاد شده است كه نمونه اعلاى آن را مىتوان در فلسفه اسلامى مشاهده كرد.
بنابر اين، براى شناخت كمال حقيقى و نهايى انسان بايد گوش به نداى وحى داد و گره اين معما را به انگشت تدبير كسانى گشود كه اتصال به خالق انسان دارند.
ما نخست بحث خود را از ديدگاه وحى و سپس از افق عقل مورد مطالعه قرارمىدهيم.
1.كمال نهايى انسان از ديدگاه وحى
از ديدگاه وحى، انسان حقيقتى است مركب از دو بعد جسم و روح.جسم انسان با مرگ او متلاشى شده از بين مىرود اما روح او كه جوهر اصلى وجود او را تشكيل مىدهد، باقى مىماند و به حيات ابدى خود در جهان ديگر ادامه مىدهد.بنابر اين، كمال نهايى انسان نيز كه مربوط به روح اوست بايد امرى فناناپذير و جاودانه باشد.
از سوى ديگر، كمال حقيقى انسان نتيجه يك سير آگاهانه و اختيارى است يعنى آنچه كه او را مستعد برخورداريهاى اخروى مىگرداند، نتيجه سير و حركت اختيارى و آزادانه اوست و جنبه جبرى يا ناآگاهانه ندارد.
مطالعه در آيات قرآنى اين حقيقت را به وضوح روشن مىكند كه از ديدگاه اسلام كمال نهايى انسان تعلق به دنيا و طبيعت نداشته، متعلق به جهان ابدى است، يعنى گرچه كمال امرى است كه بايد در اين عالم كسب شود، ولى ظهور اين كمال به صورت مقصد نهايى حيات انسان، در عالم آخرت است.و دنيا را با تمام وسعت و گستردگى خود ظرفيت ظهور كمال نهايى انسان را ندارد.
از اين رو، جهان ديگرى در پى اين جهان هست كه از محدوديتهاى اين عالم منزه و از حجابهاى فراوان موجود در آن مبراست و لذا ظرفيت ظهور كمال نهايى انسان را داراست.
مقصد نهايى حيات انسان آن چنان كه از آيات قرآنى دريافت مىشود مقام و مرتبتى است كه از آن به «نزد خدا» تعبير مىشود، يعنى انسان در نقطه نهايى سير استكمالى خويش به جايگاهى مىرسد كه آن جا، نزد خدا و جوار رحمت اوست.
خداوند در قرآن در مورد سرنوشت نهايى متقين مىفرمايد:
ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر (1) .
به تحقيق پرهيزگاران در باغها و نهرها (ى بهشت جاودانى) منزل خواهند گزيد.در جايگاهى راستين «نزد» خداوند سلطنت و عزت متنعمند.
اين آيه، جايگاه متقين را در نزد پروردگارشان معرفى كرده، آن را جايگاه واقعى آنان مىشمارد؛ جايگاهى كه در حقيقت شايستگى اقامت پرهيزگاران را دارد.در جاى ديگر، قرآن دعا و تقاضاى همسر فرعون را بيان مىكند كه از خداوند در خواست مىكند:
رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة (2)
پروردگارا! براى من خانهاى در «نزد» خود در بهشت بنا كن.
ويژگى بهشت، به عنوان منزلگاه انسان، اين است كه در نزد خدا و در جوار قدس اوست.نبايد تصور كرد كه بهشت اخروى عينا از نوع باغهاى دنيوى است بلكه اين بهشت اصولا متعلق به عالم ديگرى است كه تفاوتهاى بنيادى با اين عالم دارد.بهشت به معنى سفره كرامت الهى است كه براى بندگان صالح خدا گسترده شده است و بهشتيان در جوار قرب ربوبى و بر سر سفره عنايات الهى هستند و از دست رحمت او انواع نعمات را دريافت مىدارند.
جايى كه مطلوب نهايى و حقيقى انسان نيز جز رسيدن به آن نيست.انسان اگر از چيزهاى ديگر خسته و دلزده مىشود و براى هميشه نمىتواند خود را با آنها راضى كند، به خاطر آن است كه روح او در جستجوى همان منزلگاه حقيقى است و تا به آنجا نرسد و رحل اقامت در كوى محبوب ازلى نيفكند، آرام و قرار نمىگيرد.از اين رو تمام مساعى تربيتى بايد در جهت كسب شايستگى براى رسيدن به حضور خدا باشد.و اين كمال جز در سايه پرستش خدا حاصل نمىشود (3) ، در برخى از آيات هدف از آفرينش، پرستش خدا شمرده شده است (4) .از سوى ديگر، پرستش خدا نيز بايد بر اساس اختيار و داشتن آزادى درانتخاب باشد تا موجب كمال آدمى شود و لازمه آن، وجود زمينه براى آزمايش انسان است، تا در مواجهه با عوامل مخالف و موافق و بر سر چند راهيها از روى اختيار و به انتخاب خويش، سرنوشت خود را رقم زند، از اين رو، در آيات ديگرى، هدف از آفرينش انسان، آزمايش او شمرده شده است. (5)
با توضيحى كه داده شد معلوم مىشود اين نوع اهداف، همگى جزو اهداف متوسط هستند و هدف نهايى چيزى جز رسيدن به نزد خدا و برخوردارى از لذت وصل او نيست. (6)
بديهى است كه هر چه نزديكى انسان به خداوند متعال بيشتر باشد به همان اندازه از رحمت نامتناهى او بهره بيشترى مىبرد.بنابر اين، مقصد نهايى حيات انسان يك نقطه واحد نيست بلكه يك حقيقت داراى مراتب است.
2.جهت گيرى اميال فطرى
حال كه كمال نهايى انسان از ديدگاه وحى روشن شد، بايد ديد آيا مطالعه در ساختمان وجودى انسان نيز ما را به همين نتيجه مىرساند يا نه؟ به تعبير ديگر، راهنمايى عقل در اين زمينه چيست؟
آنچه مسلم است اين است كه در ساختمان وجودى انسان هيچ ميل اصيل به گزاف نهاده نشده است و همواره بين اميال و كششهاى فطرى انسان و واقعيات جهان هستى هماهنگى كامل وجود دارد .اگر بنا باشد انسان واجد يك يا چند ميل و كشش فطرى و اصيل باشد و امكان ارضاى آن ميل براى او نباشد، در اين صورت بايد معتقد شد كه در كار خلقت فريبكارى و گزاف وجود داشته است، حال آن كه با مطالعه در جهان خلقتاين مطلب به وضوح اثبات مىشود كه همه امور، از كوچكترين آنها تا بزرگترينشان، بر اساس طرحى دقيق و هدفى كاملا حساب شده خلق شدهاند .
بنابر اين، مطالعه در اميال فطرى انسان و جهت گيرى كلى آنها مىتواند ما را در شناخت كمال وجودى انسان يارى رساند.
آنچه درباره انسان از حقايق انكار ناپذير است، اين است كه شعاع اميال فطرى او از قبيل حقيقت جويى، زيبايى دوستى و قدرت طلبى تا بى نهايت امتداد دارد و هيچكدام از آنها اقتضاى محدوديت و توقف در مرتبه معينى را ندارند.اين از خصايص بارز انسان است كه داراى خواستههاى نامحدود است و به كاميابيهاى موقت و محدود قانع نمىشود.بى نهايت بودن خواستهاى فطرى انسان حتى از نظر فيلسوفان غير الهى نيز قابل انكار نيست بلكه از مهمترين اختلافات اساسى انسان و حيوان به شمار مىرود. (7)
اميال فطرى انسان با اين كه به امور مختلفى تعلق مىگيرند، سرانجام همه به هم مىپيوندند و ارضاى كامل و نهايى آنها در يك چيز خلاصه مىشود و آن ارتباط با سرچشمه علم، قدرت، جمال و كمال است و اين، جز در سايه پيوند با بارگاه الهى و تقرب و نزديكى به خدا امكان پذير نيست.تنها در نزديكى به خدا و اتصال به معدن جمال و كمال است كه تمامى خواستههاى فطرى انسان ارضا و انسان به مطلوب نهايى خود نايل مىشود.جز پيوند با خدا، هر هدف و مقصد ديگرى براى انسان، از آفت نقص و محدوديت مبرا نيست و به همين جهت پاسخگوى فطرت بى نهايت طلب او نخواهد بود.
پىنوشتها:
1.براى مطالعه تفصيلى درباره كمال انسان مراجعه كنيد به كتاب «خودشناسى براى خودسازى» و مباحث «انسان شناسى» از سلسله درسهاى «معارف قرآن» از استاد مصباح يزدى.
2.قمر، 54، .55
3.تحريم، .11
4.و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم (يس، 61) .
5.و ما خلقت الجن و الإنس إلا ليعبدون: جن و انس را جز براى عبادت خود نيافريدم. (ذاريات، 56) .
6.در آيات متعددى از قرآن هدف از خلقت انسان آزمايش او شمرده شده است از جمله (كهف، 7)، (هود، 7) و (ملك، 2) .
7.در يكى از آيات قرآن به اين كه «رحمت» هدف نهايى خلقت انسان است، چنين اشاره شده است : و لا يزالون مختلفين الا من رحم ربك و لذلك خلقهم (هود، 118 و 119) انسانها پيوسته (از نظر سير و حركتشان) با هم اختلاف دارند مگر كسى كه مورد رحمت پروردگار تو قرار گيرد و خداوند آنها را براى همين (رحمت) آفريده است.
8.براى بحث تفصيلى در اين باره مراجعه كنيد به «خودشناسى براى خودسازى» از استاد مصباح يزدى.
شناسنامه
كتاب: سيره معصومان جلد 2، ص 9 تا 10
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
فاطمه زهرا (س) دختر رسول خدا (ص) و بانوى زنان جهان
مادر وى خديجه دختر خويلد، مادر مؤمنان بود.فاطمه كوچكترين دختر رسول خدا (ص) و محبوبترين آنان در نزد وى بود. سلاله رسول خدا (ص) جز از فاطمه،از ديگر دخترانش منقطع شد.
ميلاد فاطمه (س)
وى دو سال پس از بعثت در روز جمعه بيستم ماه جمادى الاخر،در شهر مكه پا به عرصه وجود نهاد.شيخ طوسى در مصباح المجتهد گويد:بنابر روايتى فاطمه در سال پنجم بعثتبه دنيا آمد.كلينى و ابن شهر آشوب نيز همين قول را كه از امام باقر (ع) روايتشده و در نزد اصحاب ما مشهور است،ذكر كردهاند.در كشف الغمه از ابن خشاب در مواليد و وفيات اهل بيت،در حديثى مرفوع از امام باقر (ع) روايتشده است كه فرمود:
«فاطمه پنجسال پس از (آغاز) نبوت به دنيا آمد و در آن هنگام قريش خانه كعبه را مىساختند.»اين اشتباه شايد از راوى حديث نشات گرفته و يا آن كه از طرف نساخ در آن سهوى روى داده باشد.زيرا بناى كعبه پيش از نبوت پيامبر (ص) بوده نه پس از آن و دليل ما بر صحت اين امر حديثى است كه در كتاب مقاتل الطالبين آمده مبنى بر آن كه فاطمه پيش از نبوت پيامبر (ص) زاده شد و در آن هنگام قريش كعبه را بنا مىكردند.
حاكم در مستدرك و ابن عبد البر در استيعاب آوردهاند كه آن حضرت زمانى به دنيا آمد كه چهل و يك سال از عمر پيامبر مىگذشت.بنابر قول اينان فاطمه پس از گذشتيك سال از نبوت پيامبر (ص) زاده شده است.در الاصابه نيز همين قول ذكر شده است. پيشينه دانشمندان اهلتسنن روايت مىكنند كه فاطمه پنجسال پس از نبوت به دنيا آمده و شايد اين خطا از راوى حديث ناشى شده كه ميان ثبت دو كلمه قبل و بعد اشتباه كرده است.
كنيه و لقب آن حضرت
فاطمه را با كنيه «ام ابيها» خواندهاند و لقب او را زهرا و بتول گفتهاند.هروى در شرح الغريبين گويد:«مريم را بتول (باكره) ناميدهاند كه از مردان كناره مىگرفت و فاطمه را بدان علتبتول گفتهاند كه از نظير و همتا بركنار است.»
نقش انگشترى آن حضرت
نقش خاتم آن حضرت اين عبارت بود:«امن المتوكلون».
اوصاف ظاهرى
كتاب: سيره معصومان جلد 2، ص 10 تا 11
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
حاكم در مستدرك به سند خود از انس بن مالك و نيز ابن شهر آشوب در مناقب هم از او نقل كردهاند كه گفت:
«درباره چهره فاطمه از مادرم پرسيدم و او پاسخ داد:گويى او همانند ماه شب چهارده يا خورشيد زير ابر بود،همانند خورشيدى بود كه از زير ابر بيرون آمده.پوستبسيار سفيدى داشت و شبيهترين مردم بود به رسول خدا (ص) .
از عطاء بن ابى رباح نقل شده است كه گفت:«فاطمه دخت رسول خدا (ص) فربه مىنمود و نوك موى پيچيدهاش روى ديدگانش مىافتاد.»در كتاب كشف الغمه نقل شده است كه يكى از وعاظ از فاطمه (ع) و امتيازات و فضايلى كه خداوند بدو داده ياد كرد و غرق در شادمانى شد و آنگاه اين دو بيت را سرود:
-خورشيد از روى شرم از (ديدن) نور درخشان او به سوى شفق گريخت.
-و غنچه از شرم از (ديدن) شمايل وى خود را در برگها پوشانيد.بسيارى از كسانى كه اين دو بيت را شنيدند،جامه بر تن چاك زدند و گريه و زارى سر دادند.
ابن عبد البر در استيعاب به اسانيد خود از«عايشه ام المؤمنين»نقل كرده است كه گفت:«من هيچ كس را نديدم كه از نظر سخن و گفتار (و در روايت ديگر) و ويژگيها و خوى و سيرت شبيهتر از فاطمه به رسول خدا (ص) باشد.چون فاطمه بر پيامبر وارد مىشد، آن حضرت برمىخاست و دستانش را بوسه مىداد و به وى خوشامد مىگفت.همچنان كه هرگاه پيامبر نزد فاطمه مىرفت،او با وى چنين مىكرد.»
در روايت ابو داود آمده است كه گفت:«چون فاطمه نزد پيامبر مىآمد،آن حضرت برمىخاست و دستش را مىگرفت و مىبوسيد و او را در جاى خويش مىنشاند.پيامبر نيز هرگاه بر فاطمه وارد مىشد،او برمىخاست و به سوى حضرتش مىرفت و دستش را بوسه مىداد و در جاى خويش مىنشانيدش.»
حاكم در مستدرك به سند خود از عايشه ام المؤمنين نقل كرده است كه گفت:«هيچ كس را نديدم كه از نظر گفتار و سخن،از فاطمه به رسول خدا (ص) شبيهتر باشد.هنگامى كه فاطمه بر پيامبر وارد مىشد آن حضرت به وى خوشامد مىگفت و برمىخاست و دستش را مىگرفت و مىبوسيد و او را در جاى خويش مىنشاند.»حاكم گويد:«اين حديثبنا بر شرط شيخين صحيح است و آن دو اين حديث را اخراج نكردهاند.»
و هم او به سند خود از«عايشه»نقل كرده است كه گفت:«هيچ كس را از نظر گفتار و سخن از فاطمه به رسول خدا همانندتر نديدم. چون وى بر پيامبر وارد مىشد آن حضرت به سويش برمىخاست و مىبوسيدش و به وى خوشامد مىگفت و دستش را مىگرفت و در جايگاه خويش مىنشاندش.فاطمه نيز هرگاه پيامبر بر او وارد مىشد به استقبال او مىرفت و دستحضرتش را مىبوسيد.»
حاكم درباره اين حديث گويد:«اين حديثبنا بر شرط شيخين صحيح است.»
در شمارى از روايات آمده است كه فاطمه (س) چون راه مىسپرد،هيچ اختلافى ميان راه رفتن او با راه رفتن پيامبر (ص) به نظر نمىآمد.
در كشف الغمه از ام سلمه،ام المؤمنين،روايتشده است كه گفت:«فاطمه دختر رسول خدا (ص) از نظر چهره شبيهترين مردم به رسول خدا بود.»
اخلاق
كتاب: سيره معصومان جلد 2، ص 20 تا 21
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
حاكم در مستدرك به سند خود روايت كرده است كه:«رسول خدا (ص) بر فاطمه وارد شد.فاطمه گردنبندى از طلا را كه به گردن داشتبه دست گرفت و گفت:اين را ابو الحسن به من تحفه داده است.رسول خدا (ص) به او فرمود:فاطمه آيا خوشحال مىشوى كه مردم بگويند فاطمه دختر محمد است و در دست تو زنجيرى از آتش است.آنگاه ننشست و از خانه بيرون آمد.فاطمه زنجير را گرفت و با آن غلامى خريد و آزاد كرد.چون پيامبر را از اين امر آگاه كردند،فرمود:خدا را شكر كه فاطمه را از آتش رهانيد.»حاكم گويد:«اين حديثبنا به شرط شيخين صحيح است.»
احمد بن حنبل در مسند از ثوبان،آزاد كرده رسول خدا (ص) نقل كرده است كه گفت:«هنگامى كه پيامبر قصد سفر داشت آخرين كسى را كه ديدار مىكرد فاطمه بود و چون باز مىگشت نخستبه ديدار فاطمه مىرفت.يكبار از جنگى بازگشت و به خانه فاطمه رفت و ديد كه بر در خانه پردهاى آويخته شده است.همچنين بر دستحسن و حسين دو دستبند نقرهاى ديد.آن حضرت با مشاهده اين موارد به خانه داخل نشد و از راه بازگشت.فاطمه دانست كه پيامبر به خاطر ديدن پرده و دستبندها به خانه قدم ننهاده.از اين رو پرده را پاره كرد و دستبندها را از دست كودكانش به در آورد و قطعه قطعه كرد.حسن و حسين گريستند فاطمه دستبند را ميان آن دو تقسيم كرد.آنان هر دو،در هر حالى كه گريه مىكردند،به سوى رسول خدا (ص) رفتند.پيامبر دستبند را از آنان گرفت و به ثوبان گفت:اينها را نزد بنى فلان ببر و براى فاطمه گردنبندى از عصب (دندان جانورى دريايى) و دو دستبند از عاج بخر.زيرا اينان اهل بيت من هستند و من دوست ندارم آنان طيبات خود را در زندگى دنيويشان بخورند.»
همچنين احمد بن حنبل از جعفر بن محمد،از پدرش روايت كرده است كه گفت:«گروهى از مردم برهنه از روم نزد رسول خدا (ص) آمدند.آن حضرت بر فاطمه وارد شد،فاطمه پردهاى آويخته بود پيامبر به او فرمود:آيا خوشحال خواهى شد اگر خداوند روز قيامت تو را بپوشاند؟اين پرده را به من بده.فاطمه پرده را به رسول خدا (ص) داد و آن حضرت آن را به اندازه دو ذراع در يك ذراع بريد و به هر يك از برهنگان داد.»
راستى در گفتار
مؤلف استيعاب به سند خود از عايشه نقل كرده است كه گفت:كسى را راست گفتارتر از فاطمه نديدم، مگر پدرش را.
فضايل
كتاب: سيره معصومان جلد 2،ص 12 ، 13 و 19
نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
بخارى در صحيح به سند خويش از رسول خدا (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»
نسايى در خصايص به سند خود از مسور بن مخرمه روايت كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) فرمود:فاطمه پاره تن من است، هر كه او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»
مسلم نيز در صحيح خود حديثى از پيامبر نقل كرده است كه فرمود:«همانا فاطمه پاره تن من است، هر آن چه او را بيازارد مرا آزار مىدهد.»
و در روايت مسلم است كه:«همانا دخترم پاره تن من است،آن چه وى را ناپسند آيد براى من نيز ناپسند است، و آن چه او را مىآزارد مرا نيز آزار دهد.»
در اصابه به نقل از صحيحين از مسور بن مخرمه نقل شده است كه گفت:
«از رسول خدا (ص) شنيدم كه بر منبر مىفرمود: فاطمه پاره تن من است، آن چه او را بيازارد مرا آزار دهد و آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز ناپسند آيد.»
ابو نعيم در حلية الاوليا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«شنيدم رسول خدا (ص) مىفرمود:همانا فاطمه، دخترم، پاره تن من است، هر آن چه او را ناپسند آيد مرا نيز پسنديده نباشد و هر آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»
ابو نعيم گويد:اين روايت را عمرو بن دينار از ابن ابى مليكه از مسور و نيز ايوب سختيانى آن را از ابن ابى مليكه از عبد الله بن زبير روايت كردهاند.
ترمذى نيز در صحيح از قول پيامبر (ص) روايت كرده است كه فرمود:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را پسند نيايد مرا نيز ناپسند باشد و آن چه او را بيازارد مرا آزارده است.»
آنگاه وى گويد:«اين حديثحسن و صحيح است.»
و نيز در همان جا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را مىآزارد مرا آزار دهد و آن چه او را به سختى افكند مرا به دشوارى افكنده است.»
ترمذى اين حديث را نيز حسن و صحيح دانسته است.
در شفا آمده است:«فاطمه پاره تن من است آن چه او را به خشم آرد مرا نيز به خشم آورد.»
حاكم در مستدرك به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«رسول خدا (ص) فرمود:فاطمه شعبهاى از من است هر آن چه او را گشاده و مسرور مىدارد مرا شاد كند و هر آن چه او را افسرده سازد مرا غمين ساخته است.»
وى گويد:«اين حديث صحيح است.»
همچنين در همان جا به سند خود از مسور بن مخرمه نقل كرده است كه گفت:«حسن بن حسن براى خواستگارى دخترش به او پيغام فرستاد، پس او گفت: هيچ نسب و سببى در نزد من محبوبتر از نسب و سبب و خويشاوندى با شما نيست اما رسول خدا (ص) فرمود: فاطمه پاره تن يا پارهگوشت من است آن چه او را فسرده كند مرا فسرده سازد و آن چه او را شاد كند مرا مسرور كرده است و پيوندهاى خويشى در روز قيامتبريده گردد پيوند و خويشى من و دختر او پيش توست.اگر من او را به همسرى تو دهم اين پيمان را مىگيرم و (در روز قيامت) پوزش خواهانه به سويش رهسپار مىشوم.»
حاكم گويد:«اين حديث صحيح است.»
ابو الفرج اصفهانى در اغانى نوشته است:«عبد الله بن حسن مثنى بن حسن السبط بر عمر بن عبد العزيز وارد شد، در آن هنگام عبد الله جوانى باوقار و نمكين بود.عمر جاى او را در صدر مجلس قرار داد و احترامش گذاشت و خواستههاى او را روا كرد.يكى از عمر بن عبد العزيز علت اين رفتار را جويا شد و وى پاسخ داد:افراد موثق برايم حديثى نقل كردهاند كه گويى خود آن را از دهان رسول خدا (ص) شنيدهام.آن حضرت فرمود:همانا فاطمه پاره تن من است هر آن چه او را شاد دارد مرا خوشحال مىكند و هر آنچه او را به خشم آورد مرا ناراحت كرده است.بنابراين عبد الله نيز پارهاى از پاره تن رسول خداست.»
شدت علاقه پيامبر (ص) به فاطمه (س)
حاكم در مستدرك به سند خود از ابو ثعلبه خشنى نقل كرده است كه گفت:«عادت رسول خدا (ص) بر اين بود كه چون از جنگ يا سفرى بازمىگشتبه مسجد مىرفت و دو ركعت نماز مىگزارد، آنگاه به فاطمه درود مىفرستاد و سپس پيش همسرانش مىرفت.»
همچنين وى به سند خود از ابن عمران نقل كرده است كه گفت:«پيامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرين كسى را كه وداع مىگفت فاطمه بود و چون از سفرى بازمىگشت نخستين كسى را كه مىديد فاطمه بود.»
ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عايشه نقل كرده است كه گفت:«على (ع) از پيامبر-كه ميان او و فاطمه كه در بستر خوابيده بودند،نشسته بود-پرسيد:كدام يك از ما پيش تو محبوبتريم من يا او (فاطمه) ؟پيامبر فرمود:او نزد من محبوبتر است و تو عزيزترى.»
در پاسخ به اين پرسش،نمىتوان جوابى بهتر از اين يافت.فاطمه را از روى مهربانى و شفقت محبوب مىداند و على را به خاطر بزرگى در فضل و جايگاهش عزيز مىشمارد.
| ||||
نخستین اطلاعیهی حقوق بشر در جهان

1. «کورش» (در متن بابلی : (کو - رَ - آش)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» (با - بی - لیم)، شاه «سـومـر» (شو- مـ ِ- ری) و «اَکَّـد» (اَک - کـ َ- دی - ای)، ...
2. ... همهی جهان.
(از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که میتواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو میشود).
3. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
4. او آیینهای کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت.
5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» (اِ- سَگ- ایلَـه) برای شهر «اور» (او - ریم) و دیگر شهرها ساخت.
(«اِسَـگیـلَـه / اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد که در حماسهی سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای «جهانشاه درخشانی» در «آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان» (تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» میداند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند به شمار میآوردند و «کاشّـو / کاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «کاس» برای رنگ آبی در گویشهای محلی بکار میرود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کـاس آقا» خطاب میکنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانیِ حاشیهی هلیلرود در جنوب جیرفت بنگرید به : مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهنترین تمدن شرق، تهران، 1382)
6. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند میکرد، خشونت و بدکرداری.
7. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت میکرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَــردوک» (اَمَـر - اوتو) خدای بزرگ روی برگرداند.
(گمان میرود نام «مردوک» با واژهی آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی / بیمرگی» در پیوند باشد. اما ویژگیهای دیگر مردوک شباهتهایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیارهی «مشتری» متجلی میشده است. همانگونه که مردوک را با نام «اَمَـر - اوتو» میشناختهاند؛ از او با نام آریایی و کاسیِ «شوگورو» نیز یاد میکردهاند که به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا / سرور خردمند) در پیوند است)
8. او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوهای ساکنان شهر را آزار میداد. او با کارهای خشنِ خود مردم را نابود میکرد ... همهی مردم را.
9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل / ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند.
(منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)
10. مردم از خدای بزرگ میخواستند تا به وضع همهی باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانهاشان رو به ویرانی میرفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.
11. ساکنان سرزمین «سـومِـر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
12. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همهی کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» (اَن - شـَ - اَن) را برخواند. از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.
13. او تمام سرزمین «گوتی» (کو - تی - ای) را به فرمانبرداری کورش درآورد. همچنین همهی مردمان «ماد» (اوم - مـانمَـن - دَه) را. کـورش با هر «سیاه سر» (همهی انـسانها) دادگرانه رفتار کرد.
(در تداول، نامِ بابلی «اومانمنده» را با «ماد» برابر میدانند. اما به نظر میآید که این نام بر همه یا یکی از اقوام آریایی که در هزارهی دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت کرده بودهاند؛ اطلاق میشده است).
14. کورش با راستی و عدالت کشور را اداره میکرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشهی نیکِ این پشتیبان ِمردم خرسند بود.
15. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمیداشت.
(ممکن است منظور دیده شدن سیارهی مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیارهی مشتری نماد آسمانیِ اهورامزدا / مردوک بوده است. نک به : بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمهی همایون صنعتیزاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان میداند).
16. لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانهای شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در کنار او ره میسپردند.
17. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» (نـَ - بو - نـ َ- اید) شاه را به دست کورش سپرد.
18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همهی فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهرههای درخشان او را بوسیدند.
19. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همهی ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
20. منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشهی جهان.
(از اینجا روایت به صیغهی اول شخص و از زبان کورش بازگو میشود. استرابو نقل میکند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این ، نام او «اَگـرَداتوس»(Agradatus) (اَگـرَداد / اَگـراداد) بوده است. نک به : جغرافیای استرابو، ترجمهی هـ. صنعتیزاده، 1382، ص. 319)
21. پسر «کمبوجیه» (کـ َ- اَم - بو - زی - یَه)، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوهی «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیشپیش» (شی - ایش - بی - ایش)، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
22. از دودمـانی کـه همیشه شـاه بـودهاند و فـرمانـرواییاش را «بِل / بعل» (بـ ِ- لو) (خداوند / = مردوک) و «نَـبـو» (نـ َ- بو) گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛
(«نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده میشده است. ورود کورش «بدون جنگ و پیکار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلکه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (کتاب یکم) تایید شده است. برای آگاهی از سالنامهی نبونید نگاه کنید به : Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.)
23. همهی مـردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
(پذیرش کورش توسط مردم، در «کورشنامه / سیروپدی»(Curou Paideia) نوشتهی گزنفون نیز تایید شده است. گزنفون اظهار میدارد که مردمان همهی کشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار کورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، کتاب یکم))
24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
25. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نَـبونید، مردم درماندهی بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.
26. من بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
27. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همهی سپاهیان من،
28. برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همهی شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشستهاند؛
29. و همهی پادشاهان سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا دریای فارس)، همهی مردم سرزمینهای دوردست، همهی پادشاهان «آموری» (اَ - مور - ری - ای)، همهی چادرنشینان،
30. مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» (اَش - شور) و «شوش» (شو - شَن)
31. من شهرهای «آگادِه» (اَ - گـَ - دِه)، «اِشنونا» (اِش - نو - نَک)، «زَمبان» (زَ - اَم - بـَ - اَن)، «مِتورنو» (مـِ - تور - نو)، «دیر» (دِ - ایر)، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آن سوی «دجله» (ای - دیک - لَت) که ویران شده بود را از نو ساختم.
32. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بود را بگشایند. همهی خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همهی مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد کردم. همهی مردم را به همبستگی فرا خواندم.
(با اینکه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ کورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بوده است که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس که موبدان زرتشتیِ عصر ساسانی با سختگیری و خشونتهای بیشمار و اعمال سلیقههای شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند)
33. همچنین پیکرهی خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،
34. به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، بشود که دلها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم،
(گشایش و بازسازی نیایشگاهها به فرمان کورش، دست کم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میان دورود کشف شده، آمده است : «منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آن که «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.» برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحهی 156 مقالهی W. Eilers در کتابشناسی)
35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: «به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.»
(در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران / اَنارام) به معنای «روشناییِ بیپایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است)
36. بیگمان در روزهای سازندگی، همگیِ مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همهی مردم جامعهای آرام فراهم ساختم.
(صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم) ...
37. … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردکها و کبوتران …
(از سطر 37 تا 45 بخش نویافتهای است که در مقالهی «درباره منشور کورش» به آن اشاره شد. این نُه سطر دنبالهی بلافصل سطرهای پیشین نیست)
38. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور - اِنـلیل» (ایم - گور - اِن - لیل) را استوار گردانیدم ...
39. ... دیوار آجری خندق شهر را،
40. ... که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛
41. ... به انجام رسانیدم.
42. دروازههایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ ...
43. ... کتیبهای از پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» (آش - شور - با - نی - اَپ - لی)
44. ...
45. ... برای همیشه !
|
بسمه تعالي |
|
موزه ملي تاريخ علوم پزشكي جمهوري اسلامي ايران به منظور ارائه كامل و جامع پيشينه طب قديم و نوين ايران در ابعاد مختلف و معرفي جايگاه آن در جهان پزشكي توسط دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي و درماني تهران با مشاركت سازمان ميراث فرهنگي كشور و فرهنگستان علوم پزشكي در تابستان سال 1380 فعاليت رسمي خود را آغاز نمود. |
زندگينامه دکتر محمد قريب بنيانگذار طب نوين اطفال در ايران و از بنيانگذاران بيمارستان مرکز طبي کودکان
مرحوم دکتر محمد قريب در سال 1288 در يک خانواده مذهبي در تهران متولد شد. وي در سال 1306 شمسي در زمره اولين گروه دانشجويان ايراني بودند که بري ادامه تحصيل در رشته پزشکي به فرانسه رفتند. وي در پايان سال اول در شهر رن فرانسه موفق به دريافت جايزه لابراتور تشريح دانشکده پزشکي شد. وي در سال 1314 نخستين ايراني بود که توانست در کنکور انترني بيمارستان پاريس موفق شود. وي در سال 1315 ازدواج نموده ودر سال 1317 به ايران بازگشت نمود. پس از طي نمودن دوره سربازي در سال 1319 به عنوان دانشيار طب اطفال در دانشگاه به فعاليت علمي مشغول گرديد. وي ابتدا در بيمارستان رازي به اداره بخش اطفال مشغول شد و بعد از آن به بيمارستان هزار تختخوابي آمد و در آن بخش اطفال داير نمود. وي در سال 1319 کتاب بيماريهاي کودکان را به چاپ رساند و در سال 1335 با همکاري آقاي دکتر اهري آن را با اطلاحات جديد تجديد چاپ نمود. دکتر قريب در سال 1321 به دريافت نشان عالي دولت فرانسه شد و در سال 1350 به عضويت هيئت مديره انجمن بين المللي بيماريهاي کودکان در آمد. همچنين در آخرين سالهاي عمر وي موفق به نشان درجه اول فرهنگ از وزارت آموزش و پرورش شد.
وي در طول سالهاي فعاليت علمي خود در کنگره هاي مختلف بين المللي در کشورهاي مختلف از جمله فرانسه، آمريکا، کانادا، ژاپن، ترکيه و اتريش شد و عضويت چندين مجمع علمي بين المللي را برعهده داشت. ايشان اولين تعويض خون را در ايران انجام دادند و از بنيانگذاران انتقال خون در ايران بودند.
از مهمترين اقدامات ايشان بنيانگذاري و تأسيس اولين بيمارستان تخصصي کودکان يعني بيمارستان مرکز طبي کودکان به همراه دکتر اهري بود که ايشان اين اقدام را در زمان بازنشستگي خود انجام دادند
مرحوم دکتر قريب در حين فعاليت علمي فعاليت سياسي و اجتماعي نيز داشت به گونه ايکه بارها در کلاس درس به اقدامات رژيم انتقاد نموده و پس از واقعه 28 مرداد 32 نيز بدنبال امضاء يک بيانيه به همراه 10 تن ديگر از اعضاء هيئت علمي دانشگاه مانند مهندس بازرگان، دکتر سحابي و دکتر نعمت الهي به دستور شاه از دانشگاه اخراج شدند که اين موضوع باعث افزايش محبوبيت ايشان در بين دانشجويان و جامعه دانشگاهي شد.
مرحوم دکتر قريب در سال 1351 به هماچوري (دفع خون از دستگاه ادراري) مبتلا شدند که بعدها تشخيص کانسر مثانه داده شود و اقدامات درماني انجام شده درايران و آمريکا تأثير چنداني بر بيماري ايشان نداشته و سرانجام در روز سه شنبه اول بهمن ماه 1353 در بيمارستان مرکز طبي کودکان محل خدمت خود دار فاني را وداع کردند و طبق وصيت خودشان در قبرستان شيخان قم به خاک سپرده شدند.
Rouleaux
Rouleaux
Rouleaux formation occurs when red blood cells form stacks or rolls. This is due to either an artifact (such as a result of not preparing the blood smear soon enough after placing the blood on the slide), or it may be due to the presence of high concentrations of abnormal globulins or fibrinogen. This formation of the red blood cells is found in multiple myeloma and macroglobulinemia
Promyelocyte
Promyelocyte
Promyelocytes are the second largest stage in the granulocytic series. The large, reddish-purple granules that characterize promyelocytes are nonspecific in that they are shared by the other granulocytes (eosinophils and basophils). These granules are peroxidase positive, and a lipid component reacts with Sudan black stain, providing a second cytochemical reaction for the identification of large mononuclear cells in blood and bone marrow smears. The cell size, 12 to 20 µm, is the same as that of a myeloblast, but the nucleus to cytoplasm ratio is less, usually from 3:1 to 2:1. The chromatin is still fine, but some aggregation is evident. One to three nucleoli are also visible, although these can be obscured by heavy granulation.
Platelet satellitosis
Platelet satellitosis
Platelet satellitosis, (platelets encircling a neutrophil) occurs when a patient has a serum factor that reacts to the anticoagulant EDTA.
Plasma cell
Plasma cell
A plasma cell is a mature B lymphocyte that is specialized for antibody (immunoglobulin) production. Plasma cells are rarely found in the peripheral blood. They comprise from 0.2% to 2.8% of the bone marrow white cell count.
Mature plasma cells are often oval or fan shaped, measuring 8-15 µm. The nucleus is eccentric and oval in shape. The nucleus to cytoplasm ratio is typically 2:1 to 1:1. The nucleus may be bilobed or multilobed, especially in patients with lymphoid blood dyscrasias. The perinuclear zone is very distinct, appearing white in the deeply basophilic cytoplasm. Nuclear chromatin is condensed and very patchy, appearing as dark blocks on a reddish-purple background. The cytoplasm stains deep blue to gray blue, depending on the stain and the ribosomal content of the individual cell. Plasma cells are seen in multiple myeloma, plasma cell leukemia, Waldenström's macroglobulinemia, and MGUS (monoclonal gammopathy of uncertain significance. The cells depicted in this image are from a patient with plasma cell leukemia.
Parasites
Parasites
The most common parasites encountered in the peripheral blood include malaria and babesia. Malaria is discussed in detail on the malaria link.
Babesia are small ringlike protozoa within erythrocytes that resemble the ring stages of falciparum malaria. Most infections result from Babesia microti which is transmitted from wild feral deer mice to humans by the tick Ixodes dammini. It occurs in Nantucket Island, on coastal regions of the northeastern US, and in California. It has been found in France, Ireland, Scotland, and other European countries.
The diagnosis of babesiosis can be made by demonstration of the ring-shaped parasites on Wright-Giemsa stained smears. Babesia are tiny rings with a minute chromatin dot and a minimal amount of cytoplasm. They may be round, oval, elongated, or ameboid. One or two chromatin dots, which stain dark purple, may be observed. More than one ring can be seen in an RBC. Tetrad forms may be noted and aid in positively identifying babesia.
Pappenheimer bodies
Pappenheimer bodies
appenheimer bodies are iron containing granules in red blood cells that are seen because the iron is aggregated with mitochondria and ribosomes. They appear as faint violet or magenta specks, often in small clusters, due to staining of the associated protein. They are associated with severe anemias and thalassemias.
برگرفته از : www.wadsworth.org
Nucleated red blood cell
Nucleated red blood cell
Nucleated red blood cells, (nrbcs or normoblasts), represent the stages of a red blood cell before it matures. Cells of this stage are usually seen in newborn infants, and in patients with responses to hemolytic crises, such as in megaloblastic anemia and iron deficiency anemia.
The average size of the normoblast is 7-12 µm in diameter. The cytoplasm is pink. The nucleus is pyknotic (a homogeneous blue-black mass with no structure).
Myelocyte
Myelocyte
Myelocytes have a cell diameter from 10 to 18 µm. The nucleus to cytoplasm ratio is 1:1, and the oval or round nucleus is often eccentrically located. Chromatin is finely granulated in early myelocytes and more aggregated in later cells.
Myeloblast
Myeloblast
The myeloblast is the first stage of the granulocytic series that is identifiable by light microscopy. It may be dificult to distinguish myeloblasts from other blasts in the peripheral blood unless one uses special stains or infers their identity from the presence of other immature cells of the same line.
A myeloblast can be distinguished from a promyelocyte by its lack of cytoplamic granulation. The nucleus is composed of very fine nonaggregated chromatin that stains light blue to reddish-purple with Wright's stain. Two to five distinct nucleoli are usually present. The nucleus is often bordered at one side by a distinct perinuclear zone.
Metamyelocyte
Metamyelocyte
Metamyelocytes have a cell diameter from 10 to 18 µm, and the nucleus to cytoplasm ratio is 1:1. Indentation of the nucleus begins at this stage, forming an outline that varies from slightly kidney shaped, to that of a broad V shape.
Lymphoblast
Lymphoblast
Lymphoblasts are 12-20 µm in diameter with a round to oval nucleus, sometimes eccentric in location. The nucleus to cytoplasm ratio is about 4:1 and the periphery of both the nucleus and the cell may be irregular in outline.
The fine, highly dispersed nuclear chromatin stains a light reddish-purple, and one or two pale blue or colorless large nucleoli are visible. The cytoplasm is usually agranular and deeply to moderately basophilic, with marginal (peripheral) intensity a common characteristic.
Hypersegmented neutrophil
Hypersegmented neutrophil
Hypersegmented neutrophils are neutrophils with 5 or more nuclear lobes. They are seen in disorders of nuclear maturation, such as the megaloblastic anemias.
عید نوروز
با سلام خدمت تمامی بازدیدکنندگان فرا رسیدن سال ۱۳۸۷ خورشیدی را به تمامی شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض می نماییم و آرزو داریم سالی سرشار از موفقیت و بهروزی را پیش رو داشته باشید.
امیدواریم کاستی ها و مشکلاتی که گاهی اوقات در ثبت و یا مدیدیت مطالب وجود داشت را به بزرگی خودتان ببخشید و برای بهتر شدن وبلاگ همواره افتخار دیدن نظرات شما عزیزان را داشته باشیم.
از سرکار خانم بیرانوند نژاد که نظرات موثری در بهبود مدیریت مطالب داشتند کمال تشکر را داریم.
برای همه شما عزیزان آرزوی سلامتی و سعادت داریم.
















به نام خدا :